چکیده:
شاه نعمتالله ولی، مؤسس فرقه شاه نعمتاللهی در جهان اسلام و مورد احترام حکام زمان خویش بود. او مدتی در تفت
یزد ساکن شد. بازماندگانش در یزد با سلاطین وقت روابط دوستانه داشتند و مورد احترام بودند. تعدادی از آنان از یزد به هند رفتند و
در دستگاه سلاطین هند منشاء خدمات و مصدر پستهای حساس مملکتی شدند، در حالی که شاخه دیگری از آنان در مسند مراد
طریقت شاه نعمتاللهی مریدان زیادی یافتند. اخلاف شاه نعمتالله، آنان که در یزد ماندند، با سلاطین صفوی روابط ویژهای یافتند و
با آنان پیوند مصاهرت بستند و در یزد مصدر خدمات زیادی شدند. اما جاهطلبیهای میرمیران باعث دلزدگی شاه عباس اول و کاهش
تدریجی قدرت سیاسی و معنوی آنان در یزد شد.
خلاصه ماشینی:
"» (2) سلطان یعقوب فرزند اوزون حسن رابطه خوبی با شاه نعمتالله نداشت، لذا به جای اینکه یکی از اعضای خاندان نعمتاللهی یا از دوستانشان را به مصادر امور یزد بگمارد، دشمنانشان را به این امورات معین کرد.
از دو نامهای که (یکی به عربی و دیگری به فارسی) قاضی میر حسین میبدی، قاضی القضات منصوب یعقوب آق قویونلو، برای شاه نعمتالله فرستاده و از او دلجویی و خواهان بازگشت وی را مینماید، معلوم میشود که کار بر دودمان نعمتاللهی در اواخر دوره آق قوینلوها سخت گرفته شده بود.
احتمالا منابع مذکور ملاقاتهای قبلی امیر و شاه را مهم تلقی نکرده بودند و چون در هرات شاه اسماعیل از امیر عبدالباقی بسیار تجلیل کرد و او را از همه کس عزیزتر شمرد، بدین دلیل این واقعه را سرفصل روابط دو دودمان صوفی دانستهاند.
(1) احتمالا در سفر سوم شاه به خراسان، جهت دفع اوزبکان از راه یزد عازم شد و شاه نعمتالله را همراه خود به خراسان برد و همه جا احترام او را نگاه میداشت و گویا قول داده بود که مسیر بازگشت هم یزد باشد، اما خبر حمله سلطان عثمانی به قلمرو ایران باعث شد که شاه از شاه نعمتالله عذرخواهی کند و از راه سبزوار راهی قزوین شود.
بنا به روایت میرزا بیگ جنابدی، میر میران به این فکر افتاد که اساس دولت صفوی بر مریدان قزلباش بوده است و اکنون مریدان دودمان او بیشتر از مریدان صفوی است و با توجه به ضعفی که ارکان حکومت را فرا گرفته است، قصد داشت تا میرزا سنجر، نوه خود که ثمره ازدواج شاه نعمتالله پسر میر میران و خانش بیگم دختر شاه طهماسب بود، به سلطنت نشاند."