چکیده:
حقطلبی و حقیقتجویی از نیازهای فطری انسان به شمار میرود. پیروی از آیین الهی مشروع، نمونه بارز حقطلبی و پاسخی صحیح به این میل فطری انسان است. از اینرو ضروری است هر انسان، آیین مشروع الهی را بشناسد. تکاپوی شناخت دین الهی _ حتی اگر تحری حقیقت نامیده شود _ امری مطلوب است. فرقه بهائیت، تحری حقیقت را از اصول بدیع و مترقی آیین خویش معرفی کرده و از آن، برای تبلیغات فرقهای بهره برده است.این نوشتار، با روش توصیفی _ تحلیلی به تحلیل و بررسی تحری حقیقت در اسلام و بهائیت میپردازد. نگارنده این سطور، با بررسی کاربرد ترکیبات تعبیر تحری در فرهنگ اسلامی و تحلیل حقطلبی اسلام و توجه به جایگاه عقل در این دین، به این نتیجه رسیده است که تحری حقیقت را میتوان پیش از بهائیت، اصلی اسلامی دانست. تحری حقیقت به عنوان اولین و مهمترین اصل از اصول دوازدهگانه بهائیت، چالشهای متعددی را در دو حوزه معنایی و عملکردی متوجه بهائیت ساخته است.
خلاصه ماشینی:
"فقدان تبارشناسی بهائیت که خویش را آیینی الهی و استمرار بخش حرکت ادیان الهی چون یهودیت، مسیحیت و اسلام میداند (هاچر و مارتین، بیتا: 11) از این رو نباید نسبت به اصول و تعالیم این ادیان الهی بیگانه باشد و بدون تبارشناسی لازم، تحری حقیقت را به عنوان اصلی بدیع و مترقی معرفی کند(شوقی افندی، 1992: 19) به نحوی که ظلمت و تاریکی عالم را به روشنایی مبدل و به این تعلیم عالم را زنده ساخته است(عبد البهاء، 1927: ج2، 144) چنانکه اشاره شد اصول و ریشههای حقجویی و تحری حقیقت به روشنی در تعالیم و اصول اسلامی قابل مشاهده است.
(مهتدی، 1386: 90) در کلمات بهاء الله نیز به شدت از غیر بهائیها دوری شده و از بهائیان خواسته شده تا از غیربهائیان اعراض کنند(اشراق خاوری، 129بدیع: ج8، 39، مطلب53) حتی از سخن گفتن و ملاقات نیز به شدت نهی شده است (همو: 74، مطلب94) بنابراین یک بهائی نمیتواند از آنهایی که از بهائیت برگشتهاند درباره علت بازگشتشان تحقیق کند و از آنها بپرسد در بهائیت چه دیدید که از آن برگشتید؟ آنها مسلما این اجازه را ندارند حتی سلام و کلام با آنها حتی اگر پدر و مادر او باشند جایز نیست، یعنی امکان تحری حقیقت از طریق مطرودین وجود ندارد."