چکیده:
دو مکتب «مطالعات فرهنگی بیرمنگام» و «انتقادی فرانکفورت» ضمن تاثیرپذیری از جریانهای سیاسی-اجتماعی قرن بیستم، نقش مهمی در تحولات سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و علمی جهان معاصر ایفا نمودهاند و مطالعه تطبیقی این دو مکتب با رویکرد انتقادی، مواجهه منطقی و خودآگاه، با این مکاتب را به دنبال خواهد داشت. ازاینروی، تلاش شده است، با بهرهگیری از روشهای مقایسهای توافق و اختلاف پرزوسکی و تیون، ضمن بیان وجوه اشتراک و افتراق، با عطف توجه بیشتر به مکتب بیرمنگام، نکات ضعف نیز برجسته گردد. دو مکتب با وجود مشترکاتی همچون؛ خاستگاه اروپایی، تعلق به قرن بیستم، مبانی معرفتی همسان، ریشههای مارکسیستی، واکنش به مارکسیسم کلاسیک، فرهنگگرایی، رویکرد انتقادی به جهان مدرن، به لحاظ سطح تحلیل، یعنی؛ کلگرایی فرانکفورت و خردنگری بیرمنگام، مبانی معرفتشناختی، یعنی؛ نگاه فراروایتی فرانکفورت و شالوده شکنانه بیرمنگام، مبانی روششناختی، یعنی؛ تحلیل ذهنی فرانکفورت و مطالعات تجربی بیرمنگام، و همچنین تفسیر انسان به عنوان مخاطب منفعل از سوی فرانکفورت و مخاطب فعال از سوی بیرمنگام، از همدیگر متمایز میشوند. در نهایت اینکه، هر دو مکتب، بهویژه مکتب بیرمنگام، به دلیل نفی «ذاتگرایی»، عدم ارائه معیاری برای روایی پژوهشها، خوشه چینی و عدم ارائه مفاهیم «مستقل»، و ابهام در مفهوم «فرهنگگرایی» مورد نقد قرار گرفته است.دو مکتب «مطالعات فرهنگی بیرمنگام» و «انتقادی فرانکفورت» ضمن تاثیرپذیری از جریانهای سیاسی-اجتماعی قرن بیستم، نقش مهمی در تحولات سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و علمی جهان معاصر ایفا نمودهاند و مطالعه تطبیقی این دو مکتب با رویکرد انتقادی، مواجهه منطقی و خودآگاه، با این مکاتب را به دنبال خواهد داشت. ازاینروی، تلاش شده است، با بهرهگیری از روشهای مقایسهای توافق و اختلاف پرزوسکی و تیون، ضمن بیان وجوه اشتراک و افتراق، با عطف توجه بیشتر به مکتب بیرمنگام، نکات ضعف نیز برجسته گردد.دو مکتب با وجود مشترکاتی همچون؛ خاستگاه اروپایی، تعلق به قرن بیستم، مبانی معرفتی همسان، ریشههای مارکسیستی، واکنش به مارکسیسم کلاسیک، فرهنگگرایی، رویکرد انتقادی به جهان مدرن، به لحاظ سطح تحلیل، یعنی؛ کلگرایی فرانکفورت و خردنگری بیرمنگام، مبانی معرفتشناختی، یعنی؛ نگاه فراروایتی فرانکفورت و شالوده شکنانه بیرمنگام، مبانی روششناختی، یعنی؛ تحلیل ذهنی فرانکفورت و مطالعات تجربی بیرمنگام، و همچنین تفسیر انسان به عنوان مخاطب منفعل از سوی فرانکفورت و مخاطب فعال از سوی بیرمنگام، از همدیگر متمایز میشوند. در نهایت اینکه، هر دو مکتب، بهویژه مکتب بیرمنگام، به دلیل نفی «ذاتگرایی»، عدم ارائه معیاری برای روایی پژوهشها، خوشه چینی و عدم ارائه مفاهیم «مستقل»، و ابهام در مفهوم «فرهنگگرایی» مورد نقد قرار گرفته است.
خلاصه ماشینی:
"هر چند در سرمایهداری متأخر به دلیل کاهش معنادار کارگران یقه آبی وضعیت مذکور تلطیف میگردد، نظریهپردازان مکتب فرانکفورت با الهام از وبر معتقدند، سرکوبی ناشی از عقلانیت در جامعة نوین جای استثمار اقتصادی (مسئلۀ اجتماعی غالب) را گرفته است؛ به عبارت دیگر در جامعه مدرن عقلانیتصوری ـ کارآمدترین وسایل برای نیل به هر مقصودی ـ جای عقلانیتذاتی؛ عقلانیت معطوف به ارزش، را گرفته است (باتامور، 1375، ص 51).
بازنمایی: 1 یکی از مفاهیم مهم در مطالعات فرهنگی «بازنمایی» است، به این معنا که آیا واژهها و نشانهها واقعیت را آنگونه که هست نشان میدهند یا نه؛ به عبارت دیگر این پرسش مطرح است که آیا میان خود واقعیت آن گونه که هست و آن گونه که ما آن را میفهمیم، شکافی وجود دارد یا نه.
د) نقدهای وارد بر مطالعات فرهنگی مکتب بیرمنگام که از مهمترین مکاتب انتقادی است، از منظرهای مختلف و گاهی متعارض مورد انتقاد قرار گرفته است، این انتقادات را میتوان به ترتیب ذیل گونهشناسی کرد.
مفهوم «تنوع فرهنگی» و ابتنای این مفهوم بر مبانی معرفتی، حاصل تلاشهای مطالعات فرهنگی است (پین، 1386، ص 679)؛ به عبارت دیگر در مطالعات فرهنگی، ضمن توجه به فرهنگ و رابطة آن با قدرت، به بررسی نقادانه رابطه آنها پرداخته میشود.
ـ ایدههای نظری مکتب فرانکفورت عمدتا بر مبنای مطالعات تجربی یا بر پایه ارزیابی دقیق شواهد موجود صورت نمیگیرد؛ برای نمونه مارکوزه در کتاب انسان تکساحتی در بررسی تحول جایگاه دو طبقه عمده در جامعه سرمایهداری ـ طبقه بورژوازی و طبقه کارگر ـ بهطور مبهم به «متون وسیع جامعهشناسی و روانشناسی» ارجاع میدهد، بهگونهای که هورکهایمر آن را «بیان نارسای حالات ذهن» توصیف میکند (باتامور، 1375، ص 48)."