چکیده:
مدرنیته بیش از دیگر گفتمانهای رقیب، به مناظره و گفتگو بر سر موضوعات بنیادین خود اهمیت میدهد و بهنظر میرسد وضعیت ایدئال مدرنیته، امکان نوعی چندصدایی در جامعه است. مجادلههای فلسفی دربارۀ بنیانهای مدرنیته از جمله نتایجی است که این چندصدایی بهبار آورده است. افراد مختلف از دیدگاههای گوناگون به گفتگوهای انتقادی دربارۀ این بنیانها پرداخته و تأویلی بر تأویلهای پیشین افزودهاند. فوکو و هابرماس از جمله اندیشمندان بزرگ قرن بیستم بودند که مجادلههای آنان این چندصدایی را بازتاب میدهد. مدرنیته از جمله مباحث مهمی است که این دو دربارۀ آن و موضوعات محوریاش با یکدیگر بحث و گفتگو داشتهاند. بهنظر میرسد هرچند در ظاهر، آنها دیدگاههای متضادی را در این زمینه اتخاذ کردهاند، هر دو صداهایی در درون مدرنیته شمرده میشوند. آنها در نظریات خویش پیرامون مدرنیته، هشدارهای جدی دربارۀ آیندۀ آن دادهاند. هدف اصلی این مقاله بررسی تعاملات فکری فوکو و هابرماس در باب مدرنیته و سه محور اصلی آن، یعنی انسانگرایی، گفتمان و دموکراسی میباشد.
Over other competing discourses importance to debate on his fundamental issues. It Seems ideal position of modernity cannot reach to final conclusions about its propositions But it is a defense possibility of some kind of contrapuntal. Philosophical debate about the foundations of modernity including results that has brought the polyphonic. Different people with different views Engage in critical dialogue on the basis of this foundations and adds the interpretation above other previous interpretation about it. From this endless debate Arise Methodological perspectives lead to important results about reform of current trends. Foucault and Habermas were great thinkers of this century that their debate reflects a sound of polyphonic. Modernity is the important issues that have discuss these two together about his central themes. it seems to have conflicting views on this issue However، both sounds are considered within modernity. In fact، his views on the modernity they have given serious warnings about its future .The main purpose of the present article is examination of Habermas and Foucault debate about modernity and its three pillars، namely humanism، dialogue and democracy.
خلاصه ماشینی:
این گفتمان چندصدایی به منزلۀ آن است که مدرنیته بیش از گفتمان های رقیب بـه مجادله و گفتگو دربارة بنیان هایش ، رغبت نشان مـی دهـد و همچنـان کـه فوکـو معتقـد اسـت هرگونه برداشت تمامیت خواه از آن ، امکان گفتگو را در درون آن محدود می کند.
درواقع فوکو اندیشه های هابرماس را به طور جدی نقد می کند و معتقد است که کنش اجتماعی، کنش ارتباطی و عقلانیت ارتباطی به عنوان فرآیندهای جهانی، به شیوه ای که هابرماس تصورمی کند، همگی جنبه هایی از قدرت انـد که به شیوة ابژکتیومطرح شده اند.
فوکو برخلاف انسان شناسان ، در مخالفت با هر سیستم جهـان شـمول اخلاقیـات مبتنـی بـر انـسان گرایـی یـا مفهـوم یکپارچـه از عقلانیـت ، مـدعی اسـت کـه روشـنگری تنهـا یکـی از عقلانیت های متعدد است .
فوکو استدلال مـی کنـد که میـراث مـسیحی مـا کـه اکنـون سـکولاری شـده ، نیـاز دارد افـراد آرزوهایـشان راهماننـد سرپیچیهایشان درگفتمان آشکار کنند وبه این ترتیب ، اعتراف به حقیقت در درون روش هـای قدرت برای فردیت سازی جا می گیرد (همان ، ص ٧٣-٧٠).
درصورتی که فوکو به همۀکلام ها به عنوان گفتمان وبه همۀگفتمـان هـایی کـه در قـدرت گرفتارند، توجه می کند، هابرماس گفتمان را کلام رها از قدرت می داند کـه در آن نـه قـدرت ، بلکه استدلال بدون اجبار بهتر عمل می کند (٤٢ :١٩٨٤ ,Habermas).
او دموکراسی را در چنین قدرت و عقلانیتی جستجومی کند و معتقد است که به این ترتیب ، گفتگوو شکل گیری ارادة گفتگویی درحوزة عمومی به عنـوان معیـاری بـرای نظام دموکراتیک ، دموکراسیهای موجود را از سلطه بـر شـهروندان بـاز مـی دارد (انـصاری، ١٣٨٤، ص ٢٤٨-٢٤٩).