چکیده:
مسئلۀ رؤیت خداوند در کلام، حکمت و عرفان اسلامی از اهمیت ویژهای برخوردار است. در حالی که به نظر نمیرسد در علم کلام، دغدغهای برای جمع میان موافقان و مخالفان رؤیت خداوند با بصر وجود داشته باشد، عارفان برای جمع میان رؤیت بصری و بصیرت شهودی تلاش فراوانی کردهاند. نمونۀ کامل این تلاشها را میتوان در تأویل دو آیۀ «ما کذب الفؤاد ما رأی» و «ما زاغ البصر و ما طغی» در سورۀ نجم ملاحظه کرد که ویژگیهای دیدار پیامبر با جبرئیل را در سفر روحانی یا معراج خود حکایت میکنند. از میان عارفان مسلمان، فرغانی در مشارق الدراری با تصریح به اتحاد دیده و دل، آیۀ دوم را نمونهای از رؤیت خدا با چشم سر که با دیده دل یگانه شده میبیند. سید حیدر آملی نیز با تأویل آیۀ دوم به سفر چهارم از اسفار اربعه، دیدن بصر را به مقام بازگشت و از وحدت به کثرت خلق مربوط میداند. در این سیر، سالک با چشم، گوش و زبان الهی میبیند، میشنود و سخن میگوید؛ بنابراین در قرآن و عرفان، میان ادراک حسی و شهود عرفانی، نوعی رابطۀ عمیق و پیوند همافزایی وجود دارد.
The issue of perceiving God in Islamic theology، philosophy and mysticism is very important. It seems that there is no concern regarding the consensus among the proponents and opponents of perceiving God by the visual sense، though mystics have made a lot of efforts to reconcile the visual perception and intuitive discernment. Of these efforts، a typical example can be found in the interpretation of these two verses from Najm chapter: “The heart did not deny what it saw” (11)، and “The gaze did not swerve، nor did it overstep the bounds” (17). These verses tell about the quality of the day when messenger of Islam meets Gabriel in his spiritual journey or his ascent to heaven. Among Muslim Mystics، Faraqāni in his Mashāriq al-Darari، insisting on the union between sight and mind، considers the second verse as a case of God’s perception with the mind rather than with the visual sense. Seyyed Heydar Amoli، also، by attributing the second verse to the second journey of so-called four-fold journeys، relates the visual sense to the returning position and from unity to multiplicity. In this course، the wayfarer sees، hears and speaks with the divine eye، ear and tongue. So، there is a kind of strong relation between sensory perception and intuition in Quran and mysticism.
خلاصه ماشینی:
(همان /١٠) از این بخش سوره است که در طـی چنـد آیۀ کوتاه ، چهار مرتبه واژه هایی از ریشۀ «رؤیت » به صورت فعل ماضی و مضارع به کار می رود: «ما کذب الفؤاد ما رأی ، أفتمارونه علی ما یری ، ولقد رآه نزلۀ أخری ، عند سـدرٔە المنتهـی ، عندها جنۀ المأوی ، إذ یغشی السدرٔە ما یغشی ، ما زاغ البصر وما طغی ، لقد رأی من آیـات ربـه الکبری »(نجم / ١١ـ١٨) قلب پیامبر بر آنچه دیده بود، صادق بود.
(احیاء علوم الدین ، ٢٩/٨) درست است که شـمار انـدکی از تفاسیر بصر را فاعل «ما رأی » دانسته و آیه را چنین معنا کرده اند که «دل آنچه را چشـم دید انکار نکرد»، اما بیشتر مفسران رؤیت در این آیـه را بـه فـؤاد(دل ) نسـبت داده انـد.
مـثلا از خواجـه عبـدالله انصاری نقل شده (فرهنگ معارف اسلامی ، ٨٥٤/٢) که دل را چهار پرده است : پردٔە اول : صدر= جایگاه الهام : «أفمن شرح الله صدره للاسلام »(زمر/ ٢٢) پردٔە دوم : قلب = محل نور ایمان : «أولئک کتب فی قلوبهم الایمان »(مجادله / ٢٢) پردٔە سوم : فؤاد= سراپرده مشاهده حق : «ما کذب الفؤاد ما رأی »(نجم / ١١) پردٔە چهارم : شغاف = محیط رحل عشق : «قد شغفها حبا»(یوسف / ٣٠) قیصری می گوید که «روح اعظم » یا در حقیقت همان «روح انسانی » که هم در عـالم کبیر و هم در عالم صغیر مظهر ذات الهی به شمار می آید، دارای مظاهر گوناگون است .