چکیده:
جامعه شناسی سیاست گذار آن گونه که بوراووی تشریح نموده است به شیوه های گوناگون در سیاست گذاری های اجتماعی جوامع مداخله می کند و در خدمت هدفی است که کارفرمایش تعیین کرده و برای مشکلات سفارش داده شده راه حل هایی ارائه داده یا به راه حل های موجود مشروعیت علمی می بخشد. مروری بر تاریخ جامعه شناسی در کشور های پیشرفته حکایت از آن دارد که جامعه شناسی سیاست گذار سیر نزولی خاصی را از دهه 1980 میلادی تاکنون تجربه نموده است. در حقیقت، تجربه جامعه شناسی در آمریکا (کشوری که واجد جامعه شناسی پیشرفته ای است و از حیث فرهنگی نیز مهد پراگماتیسم و فایده عملی دانش ها می باشد و معمولا تعقیب بی غرضانه دانش، برای اثبات ضرورت وجود یک علم کافی دانسته نمی شود) نشان می دهد که جامعه شناسی سیاست گذار از اواخر دهه 1980 میلادی تاکنون نه تنها رشد نکرده، بلکه در مسیر افول هر چه بیشتر حرکت نموده است. استدلال مقاله حاضر در مقام تبیین این حقیقت تاریخی آن است که خلق دانش توسط جامعه شناسان و شکل دهی سیاست اجتماعی به وسیله سیاستمداران، مدیران و دیوانسالاران اشکال متفاوت و نسبتا ناسازگاری از فعالیت های انسانی هستند و به همین دلیل و دلایل دیگر، افول جامعه شناسی سیاست گذار، حتی در کشور های صاحب علم، امری طبیعی بوده و به احتمال زیاد تداوم خواهد یافت.
خلاصه ماشینی:
استدلال مقاله حاضر در مقام تبيين اين حقيقت تاريخي آن اســت که خلق دانش توسط جامعه شناسان و شکل دهي سياست اجتماعي به وسيله سياستمداران ، مديران و ديوانسالاران اشکال متفاوت و نسبتا ناسازگاري از فعاليت هاي انســاني هستند و به همين دليل و دلايل ديگر، افول جامعه شناسي سياست گذار، حتي در کشورهاي صاحب علم ، امري طبيعي بوده و به احتمال زياد تداوم خواهد يافت .
به تصميمات مشخص در امر سياست گذاري کنند؟ آيا جامعه شناسي مي تواند ابزار کشف درمان بيماري هاي اجتماعي را فراهم ساخته يا درمان هايي براي مصائب خاص اجتماعي تهيه يا حداقل پيشنهاد کند؟ آيا معقول و به جا مي باشد که انتظار داشته باشيم يک رشته علمي بار مشکلات اجتماعي را به دوش بکشد و بر اساس معيار حل يا تخفيف مشکلات اجتماعي مورد ارزSياGبي MقرRارOOگيNرد؟ آيا يک رشته علمي مي تواند خودش را به مثابه پاسدار خير عمومي در جامعه ببيند و منصفانه اســت که در قبال رشــد مداوم انواع مشــکلات اجتماعي در جامعه ، آن رشته علمي را مقصر دانسته و سپر بلا قرار دهيم ؟ با وجود آنکه برخي جامعه شناســان مدعي شــده اند تنها راه نجات جامعه شناسي از رکود و تضعيف نهادي اش در دانشگاه ها و جامعه ، احياي رويکرد مهندسي در اين رشته علمي اســت (ببي ، ١٩٩٨ و ترنر، ١٩٩٨ الف ؛ ١٩٩٨ ب ؛ ٢٠٠١؛ ٢٠٠٥ و ٢٠٠٦)، ولي مدعاي ما آن اســت که حاکم کردن مهندســي اجتماعي بر علم جامعه شناسي يا رونق بخشــيدن به جامعه شناسي سياست گذار در جوامع معاصر رويايي تحقق ناپذير است .
همان طور که ملاحظه مي شــود، علم جامعه شناسي (اعم از دانش نظري و يافته هاي تجربي پژوهشي ) فقط مي تواند بر اطلاعات لازم يا دستاورد قابل انتظار براي يک سياست خاص تأکيد نمايد، در حالي که تصميم گيران يا سياست گذاران ممکن است به جنبه هاي ديگر يک تصميم ، مثل مقدورات ، ارزش ها، شــرايط يا مقاومت ها توجه داشــته باشند.