چکیده:
همسویی مقاصد فلسفی با معارف وحیانی، آرمان متعالی صدرا در پیریزی حکمت متعالیه است. در این راستا آموزة «حقیقت و رقیقت»، تأثیر شگرف و شاملی دارد. این آموزة پرتأثیر در سراسر پردازشهای عالی صدرایی و پیروان حکمت متعالیه حضور نیرومند دارد. پردازش جهانبینی و باورهای دینی بر اساس این انگاره، یکی از عمدهترین ویژگیهای فلسفه صدرایی است که میتواند ما را به ضمیر متمایز فلسفه صدرایی رهنمون کند. صدرا نقطه عزیمت افتراق فلسفه خود را بر محور چنین انگارههای فرازین بنا مینهد تا به ناکامیهای فلسفههای پیشین دچار نگردد. ابتکارات روشی و محتوایی صدرا، توجه وی را به مطالب بلند عرفانی و استمداد از منابع وحیانی معطوف میسازد تا در پردازش نظریات برهانی گوهرهای بدیعی را به ارمغان آورد و رخنههای بهجا مانده از مکاتب سنتی را ترمیم نماید. کاربرد این انگاره، موضعی و محدود به چند مسئله و موضوع خاص نیست؛ عرفای زبردست در عرفان نظری در وهلة نخست به کاربرد این انگاره در الاهیات استناد جستند و در منطق خود سخن از حمل «حقیقت و رقیقت» را برای حکمای محقق به میراث نهادند. صدرا و پیروان متعالی او بیش و پیش از همه، سویههای استفاده از این انگاره را در الاهیات دنبال کردند و دامنة بسیار گسترده آن را در حل مسائل بهطور عینی ذکر کردند؛ در منطق متداول در آثار متعالی از حمل «حقیقت و رقیقت» برای نسبت دادن برخی موضوع و محمولهای به ظاهر کاملا متباین به این انگاره استناد شده، چنانکه در حل مسائل الاهی بسیار کارساز و در ترسیم جهانبینی و تبیین باورها و ربط وحدت و کثرت و نسبت علت و معلول و ارتباط پدیدههای هستی به آفریدگار نقش ویژه دارد. با همة اهمیت و نقش گستردة این آموزه به صورت مستقل به ابعاد آن پرداخته نشده تا حدود و ثغور و ظرافت و تأثیر آن آشکار شود. واکاوی کاربرد پرتأثیر آن در الاهیات، بهویژه در ترسیم و تحکیم باورهای توحیدی و بهرههای اعتقادی، با استناد به فرازهای حکمای متعالی ما را با نگرش جدید نسبت به حکمت متعالیه روبهرو خواهد ساخت.
خلاصه ماشینی:
"صدرا هرگونه تعبیری که اثنینیت در حقیقت یا مراتب یا افراد وجود را به ذهن آورد، مردود اعلام میکند و به این عزم پیش میرود تا کثرات، از جمله کثرت ظاهری بین علت و معلول و واجب و ممکن را چنین ارزیابی کند: هرچه اسم وجود بر آن واقع شود جز شأنی از شئون یکتای بسیار پایدار و پارة نوری از پرتوهای نور نورها نیست، پس آنچه در آغاز، به حسب قرارداد و اصطلاح، دریافتیم که در وجود، علت و معلولی هست، سلوک علمی در نهایت ما را به این مطلب رساند که آنچه علت نام دارد اصل است و معلول شأنی از شئون علت است و علیت و تأثیر به تطور علت در ذات خود و تفنن به فنون خویش است نه به اینکه چیزی [معلول] از او با هویت مستقل جدا گردد (صدرالمتألهین،1382، ص50).
اگر چه فلاسفة مشائی تا ابداع قاعدة «بسیطالحقیقه» و کاربرد آن با تحریر خاص خود پیش آمدند، اما کمال استفاده از این قاعده با مبانی فلسفی آنها از قبیل رأی به تباین موجودات و تشکیک در مراتب و افراد وجود (تشکیک عامی) ممکن نیست، به همین دلیل حکمت متعالیه کمال استفاده و تمامیت قاعده را نه تنها مبتنی بر تشکیک خاصی (حقایق متعدد وجود و رجوع مابهالاشتراک به مابهالامتیاز) نمیداند بلکه قائل است باید حداقل به تشکیک خاصالخاصی(تشکیک در مظاهر) و بالاتر گرایش داشت تا مفهوم قاعدة تام باشد."