چکیده:
با توجه به وجود غيرمادي فرشتگان که با ادلة نقلي مؤيدِ به عقل اثبات ميشود، چيستي و چگونگي تمثّل فرشته در شکل انسان مطلبي است که اين مقاله با استفاده از روش تحليل و توصيف درصدد تبيين آن از منظر علامه طباطبايي ره و پاسخ به برخي اشکالات در اين زمينه است. چهار احتمال درباره تمثّل فرشته وجود دارد: 1. انقلاب ماهيت، 2. ظهور جسم لطيف در شکل جسم غيرلطيف، 3. حلول در قالب انسان و 4. تصرف در قوة ادراک طرف مقابل. علامه احتمال چهارم را ميپذيرد. به باور ايشان، در تمثّل، فرشته با حفظ ذات و حقيقت خويش در وراي صورت ادراکي، در بينايي (حس و ادراك) طرف مقابل بهصورت انسان ظاهر ميشود.
خلاصه ماشینی:
انقلاب ماهیت و حقیقت چند صورت دارد: نخست، ماهیتی به ماهیت دیگر تبدیل شود بدون آنکه اصل مشترکی در میان باشد؛ به بیان دیگر، ماهیتی بهلحاظ وجود و با تمام هویت خویش به ماهیت دیگری تبدیل شود، بدون آنکه مادة مشترکی میان آن دو وجود داشته باشد که بتواند نوعی وحدت در میان آن دو برقرار سازد؛ مثلا تمام وجود و هویت فرشته، به ماهیت و وجود انسان تبدیل گردد و این ممتنع است (صدرالمتألهین، 1981م، ج8، ص 366؛ مصباح یزدی، 1375، ج8، ص 318)، چنانکه امام خمینی مینویسد: ملائکه بهدلیل مجرد بودن هنگام تمثل از مقام خود تجافی نمیکنند، نزول و صعود به همان معنایی که برای اجسام است برای آنها محال است؛ زیرا موجود مجرد از لوازم اجسام مادی مبرا و منزه است، پس تنزل آنها چه در مرتبة قلب (که در وحی اتفاق میافتد) یا صدر یا حس مشترک و چه در بقاع زمین مانند کعبه و کنار قبر رسول خدا(، چه در بیتالمعمور که در روایات آمده است، به طریق تمثل ملکوتی یا ملکی است؛ بنابراین ملائکه میتوانند در ملک و ملکوت بهطور تمثل وارد شوند (امام خمینی، 1374، ص342؛ همو، 1384، ج4، ص259).
نقد و بررسی با استفاده از سخنان علامه اینگونه میتوان دیدگاه یادشده را نقد کرد که اگر مقصود کسانی که گفتهاند فرشته جسم لطیفی دارد و شکل ندارد و میتواند به هر شکلی تغییر یابد؛ همانند آنچه برخی دربارة روح گفتهاند و آن را جسمی لطیف مانند هوا دانستهاند که در بدن عنصری انسان و به شکل بدن بروز و ظهور مییابد (آمدی، 1423ق، ج4، ص226؛ صرصری حنبلی، 1419ق، ج1، ص434)، در این صورت علاوه بر اینکه دلیلی عقلی و نقلی از کتاب و سنت معتبر مبنی بر جسم لطیف بودن آنان نرسیده است، با اثبات تجرد فرشتگان، جسمانی بودن آنها نیز رد میشود (طباطبایی، 1397ق، ج17، ص13).