چکیده:
تاریخچه مباحث معرفت شناختی را بسان اغلب علوم، به یونان باستان و طرح آن توسط افلاطون وارسطو در فلسفه خویش بازمی گردانند، درحالی که طبق آیات قرآنی، مباحث تعلیم و تعلم همزادبشر بوده و اول معلم وی، خود خداوند متعال و سپس ملائکه بوده اند. تعالیم مبنایی اله است کهریشه همه ارزش ها و هنجارهای اخلاقی انسان را مستحکم و فراگیر نموده است. این تعالیم مبناییممکن است هستی شناسانه، معرفت شناسانه، انسان شناسانه و یا ارزش شناسانه باشند. تحقیق حاضر که با استفاده از روش اسنادی و به صورت تحلیلی، با هدف تعمیق بینش دینی وتوسیع تحقق ارزش های شیعی در جامعه جهانی تدوین یافته، برای رعایت اختصار، بر مبانیمعرفت شناسانه متمرکز گردیده است. انسانی که به امکان تحصیل علم و یقین، از مجراهای معرفتیمتعددی مثل فطرت، عقل کلی، وحی و شهود و الهامات، علاوه بر حس و تجربه معتقد باشد، درگرایش و روش و منش کاملا متمایز از شخصی عمل می کند که تجربه گرا بوده و در نهایت، پذیرایعقل ابزاری است؛ زیرا این مجراهای مضاعف، دریچه هایی را بر بشر می گشایند و بالتبعارزش هایی را تولید می کنند که تجربه و عقل ابزاری از دستیابی بدان ها محروم است. در نتیجه،سرانجامی که یک مسلمان متعهد در پیش می گیرد، بسی متفاوت از عاقبتی است که در انتظارتجربه گرا یا عقل گرای تجربی می باشد.
خلاصه ماشینی:
"ایمان و یقین با توجه به معرفت شناسی اسلامی، روشن شد که مهم ترینتفاوت و وجه امتیاز انسان بر سایر مخلوقات، حتی ملائکه،یکی قوه تعلیم و تعلم به انحای مختلف است و دیگری،روح و نفخه خاص الهی است که بدون وساطت ملک یاچیز دیگری بر جسم مادی او دمیده شده و با خود فطرتالهی را به همراه دارد؛ فطرتی که نقش الهامگر درونی را ایفانموده و با الهامات الهی خود، او را از حیز حیوانیت بالاتربرده و به او این امکان را می دهد تا الهامات بیرونی رحمانیرا نیز دریافت نماید و بتواند از ملک افزون شود.
این مرتبه کهمحصول برجسته عبودیت است، جایی برای تصور تدبیرو ربوبیت دیگری نمی گذارد؛ یعنی انسان هر کار خیری راهم که با توان ادراکی و تحریکی خود انجام می دهد، ملکو ملک خدا می داند؛ زیرا سراسر جهان کارگزاران خداوند هستند و ممکن بود خداوند متعال با توجه به ضرورتوجود آن عمل خیر در نظام هستی، آن را با چشم و گوشو اعضای شخص دیگری انجام دهد (جوادی آملی،1386، ص 92).
باور یک فرد به خیر بودن امری برای او در یکموقعیت خاصی که قرار گرفته، تنها در صورتی عقلانیاست که فرد واجد پنج توانایی باشد: اول، توانایی برتوصیف موقعیت خاص خودش که به انجام آن فعلمربوط می شود از راه تجربه و تمرین و ممارست؛ دوم،توانایی بر استدلال عقلانی بر صحت گزینش خود؛ سوم،باید بتواند از طریق فطرت، الگوهای مناسب انسانیت ومتون دینی و مواعظ اخلاقی خیر حقیقی و واقعی را تشخیص دهد؛ چهارم، با شناخت خیر حقیقی برای بشر،به این نتیجه برسد که کدام یک برای او، در این موقعیتبهترین خیر است؛ پنجم، اینکه بتواند با عرضه به کرائمقرآنی، بین این توانایی ها تلفیق و جمع کند."