چکیده:
کانت واژه فرهنگ را هم در معنای فرهنگ مهارت در تاسـیس جامعـه مـدنی و فدراسـیون جهانی و هم در معنای فرهنگ انضباط و کنترل امیال جهت تحقق غایات متعـالی اخـلاق بکـار گرفته است . وی به منظور تبیین هردو معنای فوق ، تلقیی غایت مندانه از طبیعت ارائـه داده اسـت که طی آن ، انسان به عنوان غایت نهایی طبیعت ، از این همراهـی بـه منظـور تاسـیس حکومـت و حصول آزادی معقول سود می جوید. بااین حال ، وی فرهنگ را درمعنای مهارت مقدمه و شـرط ذهنی حصول فرهنگ انتظام معرفی کرده و انسـان را در معنـای فاعـل اخـلاق و بـه مثابـه یـک موجود معقول غایت نهایی طبیعت ، خلقت و اخـلاق دانسـته اسـت . بنـابراین فرهنـگ ، انتظـام را به عنوان عالی ترین نمود عقلانیت تبیین کرده است . این نوشتار درصدد است این معنا از فرهنگ را در تلقی کانت تحلیل و بررسی نماید.
خلاصه ماشینی:
بنابه اين اصل ، قـوة حکـم تـأملي صـورت محـض و غايي اعيـان تجربـه - کـه تصـور صـرف آن هـا، بنابـه ماهيـت علـت غـايي ، علـت ايجـاد آن هـا است (ببينيد کانـت ١٣٨١، ب ١٠، ص ١٢٢)- را انتـزاع کـرده و بـا احتسـاب ايـن صـورت هـا در ملاحظات زيباشناختي به مثابه نوع ٤، اعيان و قانون هاي تجربي متکثر را وحدت مـي بخشـد.
اين غايت نهايي - "کـه بـه هـيچ غايت ديگري به عنوان شرط امکانش نيازمند نيست "(همان ، ب ٨٤، ص ٤١٢)- بنابه ماهيت علت غايي ، علت حصول تصور طبيعت غايتمند به مثابه يک کل اسـت و تمـامي موجـودات طبيعـت ، همچون اجزاء و اندام هاي يک ارگانيسم بزرگ طبيعـت ، درخـدمت آن عمـل مـي کننـد( see .
علاوه براين ، کانت بـا متصـل کـردن ايـن مسئله به مسئله هدف نهايي خلقت (آفرينش )، انسان به عنوان فاعـل اخـلاق کـه از روي اختيـار، غايت نهايي خود را به صورت فرامين اخلاقـي مشـخص مـي کنـد، را غايـت نهـايي خلقـت نيـز معرفي کرده اسـت ، پـس «فقـط يـک نـوع از موجـودات در جهـان وجـود دارد کـه عليـت آن غايت شناختي ، يعني معطوف به غايات است و درعين حال به گونه اي متقوم شده است که قانوني را که بايد غاياتش را مطابق با آن تعيين کند به مثابه قانوني نامشروط و مستقل از شـروط طبيعـي اما في نفسه ضروري تصور مـي کنـد.