چکیده:
افغانستان بهمنزلة جامعهای توسعهنیافته، در طول تاریخ معاصرش تلاشهای بسیاری جهت پیشرفت و نوسازی انجام داده است اما تا به امروز این تلاشها با شکستهای پیدرپی روبهرو شده است. لذا تبیین این شکستها، از اهمیت ویژة نظری و عملی برخوردار است. پژوهش پیشرو، راز این شکستها را از زاویهای خاص، یعنی از منظر «نخبگان حاکم» مورد تأمل انتقادی قرار داده است. بر اساس یافتههای این پژوهش، نوسازی در افغانستان به صورت آمرانه و از سوی نخبگان حاکم آغاز شده و همواره در دامن قدرت، بریدهبریده نفس کشیده است؛ اما ازآنجاکه این اقدام با کندی و از سر احساس، با اقدامات عجولانه و غیرواقعبینانه، با افراط و تفریط و با الگوهای متضاد و ضد و نقیض انجام شده، نهتنها دستاوردی نداشت، که همواره زمینة حرکتهای ارتجاعی و واپسگرایانه را در جامعه تقویت کرده است.
As an under developed country، throughout its contemporary history، Afghanistan has made serious attempts of development and reconstruction، but all its efforts have failed، so far. Therefore، the explanation of these abortive attempts has a special theoretical and practical importance. This research critically deliberates on the secrets behind the serious of failure from a particular view e.i. from the view of the ruling elite. According to the research findings the reconstruction attempts in Afghanistan started by the commands of the ruling elite and it because those in authority were engaged in this project، it was plagued by delays. As a result of the slow process، emotional attitude، hasty and unrealistic decisions and adoption of ever-changing and paradoxical models for performing this task، the efforts have not only been futile، but they also prepared the ground for creating reactionary movements in Afghanistan.
خلاصه ماشینی:
"با این حال ازآنجاکه تلاشهای نوگرایانه در افغانستان از ابتدا به صورت آمرانه و از سوی حاکمان و نخبگان سیاسی کشور انجام شده و در طول این مدت نیز عمدتا روند آن از بالا به پایین بوده است، و از سوی دیگر، به دلیل نقش انحصاری و بیبدیل نخبگان سیاسی در تغییر و تحولات این کشور، به نظر میرسد علیرغم نقش نسبی و محدود عوامل یادشده، نقش نخبگان سیاسی در شکستهای نوسازی، بسیار برجسته است.
شیرعلیخان با تشکیل نخستین کابینه یا هیئت وزیران، خارج کردن ارتش از اسارت قبیلهها و تشکیل یک ارتش منظم و مدرن، ایجاد تحول نسبی در نظام آموزشی از طریق ساخت دو مکتب عصری مردمی و نظامی، انتشار نشریة «شمسالنهار»، ساخت شهر جدید کابل در شیرپور، پدیدد آوردن زمینههای تجارت و صنایع تفنگ و توپسازی و دیگر صنایع کوچک، ایجاد خدمات پست و مخابره و نظم بخشیدن به نظام مالیاتی کشور (فرهنگ، 1371، ج 1، ص 333)، توانست افغانستان را در مسیر نوسازی قرار دهد؛ اما سرانجام بر اثر کمدرایتی امیر در سیاستهای داخلی، خانوادگی و خارجی و برخورد سادهلوحانه با سیاستهای انگلیس و روسیه، انگلیس افغانستان را در سال 1257 اشغال نظامی کرد و پس از سپری شدن حدود سی سال از جنگ اول افغانستان- انگلیس (1218-1221)، دومین جنگ افغانستان- انگلیس (1257-1259) روی داد.
همچنین ازآنجاکه دولت آنان به پول نیازمند بوده، اقتصاد غارتی و دست تکدی دراز کردن به سوی کشورهای دیگر، پایة اقتصاد کشور قرار گرفته و پولهای گزاف بهدستآمده از این طریق به جای مصرف در راه ترقی و پیشرفت کشور، عمدتا در راه تجهیز و قوی ساختن نیروهای امنیتی افغانستان به مصرف رسیده است تا با زور ارتش، حکومت چند صباحی استمرار یابد."