چکیده:
الهیات رهایی بخش، یک جنبش سیاسی و الهیاتی در جهان مسیحیت است که کانون عمده ظهور آن، امریکای لاتین بوده است. این جنبش الهیاتی، برای مبارزه با فقر، تبعیض و بی عدالتی پدید آمده و می کوشد با ارائه تفسیری از ایمان مسیحی انقلابی و ظلم ستیزانه، به حمایت از مستمندان برخاسته و به رنج آنها پایان دهد. این الهیات، از تفسیرهای مارکسیستی برای تفسیر واقعیت های اجتماعی بهره می گیرد. ولی از جهت هستی شناختی به اصول مسیحیت وفادار است. این نظام الهیاتی، با معناگذاری جدید عقاید مسیحی، تفسیری انقلابی و نو از مسیحیت عرضه می کند و فقرا را مجرای فیض خداوند می داند که مسیح به خاطر آنها قیام کرد تا آنها را آزاد کند. مفاهیمی همچون ترجیح فقرا، تاکید بر عمل انقلابی و اجتماعی، انتقاد از فقر و بی عدالتی، گناه ساختاری و نگاهی انقلابی به شخصیت مسیح و تعریف نقش رهایی بخشی برای کلیسا از محورهای اصلی این نظام الهیاتی است.
This paper deals with liberation theology as a new theological system. Liberation theology is a political movement in Roman Catholic theology which interpret the teachings of Jesus Christ in relation to a liberation from unjust economic، political and social conditions. The main features of this movement have tried to explain new concepts such as praxis، structural sin، poor’s suffering، new function of church today and other sociopolitical issues in the light of Marxist perspective. The very aim of this theology is to support the poors and to change the unjust sociopolitical conditions of Latin American societies.
خلاصه ماشینی:
در این مقاله، مراد از الهیات، دانشی است منسجم، یکپارچه، مبتنی بر اصول نظری و عقلانی برای فهم و تفسیر دین و معرفی دقیق و علمی آموزه های دینی که ماهیتی هنجاری و ارزیابانه دارد و به دنبال توجیه و تبیین دین و اصول ایمان است و حاصل فعالیت دسته جمعی همه الهی دان هاست و به طور قطع، یک معرفت جمعی است، نه یک فهم شخصی فردی (همان).
این بحران ریشه ای، مربوط به معنا و ارزش اواسط قرن نوزدهم در نظام های گوناگون الهیات مسیحی تجلی یافته بود: نظام های الهیاتی مبتنی بر فرضیه «مرگ خدا»، با مدافعانی همچون توماس آلتیزر، گابریل واهانیان و پل فان بورن، الهیات جهانی ـ تاریخی ولفهارت پاننبرگ، الهیات هرمنوتیکی پس از بولتمان با نمایندگانی مانند گرهارد ابلینگ، ارنست فوخس و هاینریش اوت، و الهیات پس از هیدگر، با طرف دارانی مثل کارل رانر، فیلسوفی مانند هانس گئورگ گادامر، که کتاب حقیقت و روش او از خواندنی های مورد نیاز همه متکلمان دهه 1960 و 70 بود، برای حل بحران مورد اشاره نیچه، تفکر مارتین هیدگر (1889- 1976) را ادامه داد و مسئله را بدین ترتیب طرح و تدوین کرد که به دلیل مورد تردید قرار گرفتن همه سنت های هنجاری، هرمنوتیک مسئله، یک مسئله عام و فراگیر شده است.
در این نظام الهیاتی، ایمان به معنای داشتن تجربه دینی یا انجام شعائر و مناسک دینی نیست، بلکه نوعی زیستن است، نوعی جهت گیری وجودی است که در موضع گیری های سیاسی ـ اجتماعی و عمل انقلابی بازتاب می یابد.