چکیده:
نگاه روایتشناسانه، با تأکید بر ساختار روایت میکوشد با عبور از رویه یا سطح و ساختار متن، به لایههای درونی آن دست یابد. در حقیقت، نویسنده با ایجاد نوع خاص روایت و راوی در داستان خود، سلسلهای زنجیروار از «نویسنده، پیام و گیرنده» را به کار میگیرد. در این پژوهش، تلاش شده است تا به روش توصیفی - تحلیلی، از یک سو با استفاده از فرضیة مدل کنشی گریماس، ارتباط میان شخصیتهای داستانی و از سوی دیگر به یاری روایتشناسی پراپ یعنی فرایند پایدار و ناپایدار، ساختار و مناسبات درونی نشانههای متن دو داستان کوتاه «غیر ممکن» از نادر ابراهیمی، نویسندة ایرانی و «هزیمة شاطر حسن» (شکست شاطر حسن) از اکرم هنیه، نویسندة فلسطینی را مورد بررسی قرار دهد. نتایج نشان از آن دارند که این دو نویسنده با ایجاد نوع خاص روایت و راوی در داستان خود، سلسلهای زنجیروار از نویسنده، پیام و گیرنده را به کار گرفتهاند. دو داستان مذکور از طرح بسیار مناسبی برخوردارند؛ چراکه هیچ حادثهای در آنها نیست که با کلیت داستان بیارتباط و در القای مفهوم کلی داستان، نقشی نداشته باشد. زاویة دید در آنها، دانای کل است و در طول روایت، صحنهپردازیهای مختلف راوی قابل مشاهدهاند. علاوه بر آن، به ندرت ممکن است شخصیت اصلی، حامل کل جهانبینی یا اعتقادات یک نویسنده باشد؛ اما بررسی این دو داستان نشان میدهد که ابراهیمی و هنیه به خوبی توانستهاند خود را تمام و کمال به صورت شخصیتهای اصلی داستان درآورند و به این وسیله، اعتقادات و جهانبینی خویش را در قالب این شخصیتها به خواننده ارائه نمایند. از دیگر نکاتی که این دو نویسنده به آن توجه داشتهاند، استفاده از داستان کوتاه برای به تصویر کشیدن اوضاع نابسامان مملکتشان است؛ زیرا در جوامعی که مدام دستخوش ناآرامی و بیثباتیند، نویسنده بیشتر به نوشتن داستان کوتاه اکتفا میکند تا اوضاع سیاسی- اجتماعی جامعه تقریبا تثبیت یابد. نگاه روایت شناسانه ، با تأکید بر ساختار روایت میکوشد با عبور از رویه یا سطح و ساختار متن ، به لایه هـای درونـی آن دست یابد. در حقیقت ، نویسـنده بـا ایجـاد نـوع خـاص روایـت و راوی در داسـتان خـود، سلسـله ای زنجیـروار از «نویسنده ، پیام و گیرنده » را به کار میگیرد. در این پژوهش ، تلاش شده است تا به روش توصیفی - تحلیلی، از یک سو بـا اسـتفاده از فرضـیۀ مـدل کنشـی گریمـاس ، ارتبـاط میـان شخصـیت هـای داسـتانی و از سـوی دیگـر بـه یـاری روایت شناسی پراپ یعنی فرایند پایدار و ناپایدار، ساختار و مناسبات درونی نشانه هـای مـتن دو داسـتان کوتـاه «غیـر ممکن » از نادر ابراهیمی، نویسندة ایرانی و «هزیمة شاطر حس·ن » (شکست شاطر حسن ) از اکرم هنیه ، نویسندة فلسـطینی را مورد بررسی قرار دهد. نتایج نشان از آن دارند که این دو نویسنده با ایجاد نوع خـاص روایـت و راوی در داسـتان خود، سلسله ای زنجیروار از نویسنده ، پیام و گیرنده را به کار گرفتـه انـد. دو داسـتان مـذکور از طـرح بسـیار مناسـبی برخوردارند؛ چراکه هیچ حادثه ای در آن ها نیست که با کلیت داستان بیارتباط و در القای مفهوم کلی داستان ، نقشی نداشته باشـد. زاویـۀ دیـد در آن هـا، دانـای کـل اسـت و در طـول روایـت ، صـحنه پـردازیهـای مختلـف راوی قابـل مشاهده اند. علاوه بر آن ، به ندرت ممکن است شخصیت اصلی، حامل کل جهان بینی یا اعتقادات یک نویسنده باشد؛ اما بررسی این دو داستان نشان میدهد که ابراهیمی و هنیه به خـوبی توانسـته انـد خـود را تمـام و کمـال بـه صـورت شخصیت های اصلی داستان درآورند و به این وسیله ، اعتقادات و جهان بینی خویش را در قالب ایـن شخصـیت هـا بـه خواننده ارائه نمایند. از دیگر نکاتی که این دو نویسنده به آن توجه داشته اند، استفاده از داستان کوتاه برای به تصویر کشیدن اوضاع نابسامان مملکتشان است ؛ زیرا در جوامعی که مدام دستخوش ناآرامی و بیثباتیند، نویسنده بیشـتر بـه نوشتن داستان کوتاه اکتفا میکند تا اوضاع سیاسی- اجتماعی جامعه تقریبا تثبیت یابد. الرویة السردیة تسعی جاهدة العبور من ظواهر النص والوصول إلی أعم-اق ال-نص والوق-وف عل-ی البن-ی التحتی-ة ونس-یج القص-ة . فی الحقیق-ة یعم-د الکات-ب إل-ی خل-ق نظ-ام متش-ابک م-ن الکات-ب ورس-الة القص-ة والمتلق-ی بإرس-اء قواع-د القص-ة وحبکته-ا. یرم-ی ه-ذا البحث بالاعتماد علی المنهج الوصفی ، التحلیلی إلی دراسة الجانب الشکلی والداخلی للقصتبن القصیرتبن «غیر ممکن » ل-- «ن-ادر ابراهیمی » و «هزیمة شاطر حس-ن » ل-- «أک-رم هنی-ة » فی ض-وء نظری-ة الأس-لوب الفعل-ی ل-- «غریم-اص م-ن جه-ة والاس-تمداد م-ن نظری-ة السردیة القائمة علی عملیة » الدیمومة واللادیمومة ل- «براب » من جهة أخری ومن أهم نتائج البحث أن ه-ذین الک-اتببن عم-دا إل-ی خل-ق نم-ط خ-اص م-ن الروای-ة وال-راوی فی قص-تیهما وإیج-اد ش-بکة متداخل-ة م-ن کات-ب الرس-الة والمتلق-ی وهات-ان القص-تان لهم-ا حبک-ة مناسبة جدا لأنه لا توجد حادثة فی القصتبن إلا ولها علاقة بأجزاء القصة وعناصرها علاق-ة عض-ویة فسیفس-ائیة . فم-ا یلف-ت الانتب-اه أن إبراهیمی وهنیة تمکنا من بی-ان وجه-ات نظرهم-ا مس-تفیدین م-ن عنص-ر الشخص-یة وأنمم-ا اس-تمدا م-ن القص-ة القص-یرة حت-ی یرسم-ا تصویر واضحا عن الأوضاع المتدهورة لبلدانمما؛ ذلک لأنه فی البیئات المضطربة یستخدم الکاتب القصة القص-یرة أداة للتعب-یر ع-ن الأوضاع السیاسیة والإجتماعیة .
خلاصه ماشینی:
"در پژوهش حاضر، تلاش کرده ایم تا با کاربرد شیوه های جدید تحلیل داستانی نقد روایتی، (اسـتفاده از فراینـد پایـدار و ناپایـدار) و نیـز الگـوی کنشـگر گریمـاس 1 دو داسـتان کوتـاه «غیـر ممکـن » از نـادر ابراهیمی و «هزیمة شاطر حس·ن » از اکرم هنیـه ، دو نویسـندة برجسـتۀ ایرانـی و فلسـطینی را بررسـی و تحلیـل کند تا با یاری روایت شناسی، ساختار و مناسبات درونی نشانه های متن و با کاربرد نشانه شناسـی، ارتبـاط میان شخصیت های داستانی را تبیین نماید؛ با این هدف که علاوه بر آشنایی خواننده با اندیشـه هـای ایـن دو نویسنده و شناخت شیوة داستان پردازی آنان ، زیباییهای هنری آن دو را در بوتـۀ نقـد و داوری عقـل قرار دهد.
نیروی ویران کننده : خشکسالی فرایند پایدار فرجامین فرایند پایدار آغازین حاصلخیزی شکوفایی و حاصلخیزی نیروی سامان دهنده فرایند ناپایدار میانی شاطر حسن و پیرمرد از بین رفتن حاصلخیزی، شیوع گرسنگی و تشنگی از جمله نکات خاصی که این دو نویسنده به آن توجه داشته اند، استفاده از داستان کوتاه برای بـه تصـویر کشیدن اوضاع نابسامان و پریشان مملکتشان است ؛ زیرا همان طور که گفته شـد: «در جـوامعی کـه مـدام دستخوش ناآرامی و بیثباتی هستند، نویسـنده بیشـتر مـیتوانـد بـه نوشـتن داسـتان کوتـاه اکتفـا کنـد تـا خصلت ها و ویژگیهای اجتماعی و سیاسی جامعه ، تقریبا تثبیت یابد."