چکیده:
امروزه ادبیات، بهویژه داستان کوتاه، را نوعی صنعت میدانند که قواعدی دارد و میتوان با خواندن و کوشش زیاد آن را فرا گرفت. داستان کوتاه را میتوان از نظر شخصیتها، نوع بیان داستان، و کوتاهی و بلندی آن بررسی کرد یا با استفاده از ادبیات نسبتا نوپای تطبیقی «روابط و تأثیرات ادبی» عناصر مشترک داستانها را در زبانهای گوناگون کاوید. ریموند کارور و مصطفی مستور دو نویسندۀ بزرگیاند که در میان مخاطبان ادبیات داستانی به مقبولیتهایی دست یافتهاند و با نگاه پدیدارشناسانه و برونگرایانه تصویرگر مفاهیم مشترک زندگی انسانها همچون رنج، عشق، ترس، خیانت، و غیرهاند. هدف از ارائۀ این مقاله، که به روش تحلیل تطبیقی انجام گرفته است، بررسی آثار دو نویسندهای است که به علت تفاوت فرهنگی و اجتماعی و نیز وسعت نظر و عمق دید و زبان، اشتراکات و افتراقاتی دارند. این دو نویسنده با وجود خاستگاههای جغرافیایی، تاریخی، و فرهنگی ـ اجتماعی متفاوت به یاری زبان مشترک داستان و بازنمایی هنرمندانۀ تحول شخصیتها، بازگشت به خویشتن و رجعت به ریشههای معناآفرین و روحنواز آدمی در روزگار غلبۀ ناباوریها، انکار تردید، و تنهایی و بیپناهی توفیق یافتند که خالق داستانهای کوتاه ماندگار باشند.
خلاصه ماشینی:
اغلب منتقدان ادبیات داستانی امریکا و خوانندگان آثار کارور، داستان های کوتاه او را ادامـة آثار ارنست همینگوی می دانند؛ مهم ترین وجه نزدیکی آثار این دو نویسـنده سـاده نویسـی ، کوتاه نویسی ، و به عبـارتی پـای بنـدی بـه برخـی از اصـول مینـی مالیسـم (Minimalism) (کمینه گرایی ، ساده گرایی ) است .
ادبیـات تطبیقی «اصولا عبارت از مطالعة «روابط جان داری » اسـت کـه مـابـین ادبیـات کشـورهای مختلف جهان وجود دارد و درواقع مقصود از ادبیات تطبیقی مقایسه و مطابقة ساده و مطلق نیست ، بلکه توجه به خصوصیتی معطوف به آن است که موضوع ها و روش های تفکر ادبی چگونه درهم نفوذ کرده است یا از یک دیگـر منشـعب شـده ، یـا بـا هـم ادغـام گردیـده و نهضت های بزرگ فکری را به وجود آورده اند.
زن در شعر مستور زنی معتقد، پاک ، و لایق ستودن است : می بویم گیسوانت را تا فرشته ها حسودی کنند شانه می زنم موهایت را تا حوری ها سرک بکشند از بهشت برای تماشا شعر می گویم برای تو تا کلمات کیف کنند مست شوند بمیرند (و دست هایت بوی نور می دهند، ١٣٩٠) مصطفی مستور دربارة این که چـرا وارد دنیـای شـعر و شـاعری شـده در مصـاحبه بـا خبرآنلاین می گوید: «یک سری شعرهایی از قبل ، وقتی که داستان می نوشتم ، داشـتم و بعـد تعدادی شعر دیگر به آن اضافه کردم که به طور کلی ، دریافت ها، احساسات ، و برداشت های من از زندگی هسـتند کـه مضـمون آن هـا در داسـتان هـایم نیـز آمـده ؛ امـا برخـی مواقـع برداشت هایی وجود دارند که آن را نمی توان به داستان تبدیل کرد.