چکیده:
احمد سویلم یکی از شاعران نسل دوم (دهة شصت) مصر است که میراث گذشتگان نقش پررنگی در اشعار او دارد. مطالعة اشعار او نشان میدهد که بخش قابل توجهی از این میراث را میراث عرفا تشکیل میدهد. در این میان، بررسی مجموعة شعری الشوق فی مدائن العشق نشان میدهد که سویلم بهخوبی عطار و منطقالطیر او را میشناخته تا آنجا که به نام او صریحا اشاره میکند و او را «قطب تصوف اسلامی» میخواند. بنابراین این مقاله در پی آن است که جنبههای این تأثیرپذیری را در قالب مکتب فرانسوی- که بر تأثیر و تأثر میان شاعران تأکید دارد- آشکار سازد.
خلاصه ماشینی:
در اين وادي، جايي براي عقل وجود ندارد؛ زيرا عقل نمي تواند با عشق جمع شود: عقل در سوداي عشق استاد نيست عشق کار عقل مادرزاد نيست (عطار، ١٣٨٨: ٢٠٣) هنگامي که سالک از جهان و ماديات مي گذرد و پذيراي وادي عشق مي شود، اسرار عشق بر او هويدا مي شود و با محبوب خلوت مي کند: عاشقان، جانباز اين راه آمدند وز دو عالم دست کوتاه آمدند زحمت جان از ميان برداشتند دل به کل ي از جهان برداشتند جان چو برخاست از ميان بي جان خويش خلوتي کردند با جانان خويش (همان: ٢٠٩) و نيز: هرکه ره يابد در اين خلوت، دمي نقد يابد جمله سرها بي غمي (همو، ١٣٧٤: ٣٢١) و هنگامي که اسرار عشق را دريافت ، از تعلقات دنيوي برهنه مي شود و محبوب او را به بارگاه خود فرامي خواند: جان فش اني و بم اني برهن ه ماندت «قال اندر آيي » برهنه (همو، ١٣٨٨: ٢٠٨) از نظر سويلم نيز عشق با عقل جمع شدني نيست : هل لمن يملک القلب أن يعقلا؟ (سويلم ، ١٩٩٣: ٥٢٧) (آيا آنکه دل دارد، مي تواند بينديشد؟) او در قصيدة «الشوق في مدائن العشق » از زبان مولاي سالک، عشق را اين گونه توصيف مي کند که چون سالک از آلودگي ها پاک شد و پذيراي عشق گشت ، اسرار عشق بر او هويدا مي شود: قال: أراک...