چکیده:
مسأله شر یکی از مشکلترین مسائل پیش روی اندیشه دینی است و هماکنون بزرگترین دلیلی است که ملحدان برای انکار وجود خداوند به آن استناد میکنند. این مسأله ابراز میدارد که با وجود خدای قادر مطلق، عالم مطلق و خیرخواه مطلق، وجود شرور هیچ توجیهی نمیتواند داشته باشد. به دنبال این مسأله، پژوهش حاضر در پی آن است تا طبق دیدگاه دو فیلسوف مطرح، لایب نیتس و ریچارد سوئین برن، به مسأله شر بپردازد. این دو متفکر هر دو بر اساس عنایت و عدل الهی، درصدد ارائه راه حلهایی برای مسأله شر هستند و هر دو بر اساس اختیار انسان، نظام احسن الهی و فواید شرور به این مهم میپردازند. در این تحقیق به شرح دیدگاههای فیلسوفان مذکور میپردازیم و وجوه اشتراک و افتراق این دو را یادآور می-شویم.مسأله شر یکی از مشکلترین مسائل پیش روی اندیشه دینی است و هماکنون بزرگترین دلیلی است که ملحدان برای انکار وجود خداوند به آن استناد میکنند. این مسأله ابراز میدارد که با وجود خدای قادر مطلق، عالم مطلق و خیرخواه مطلق، وجود شرور هیچ توجیهی نمیتواند داشته باشد. به دنبال این مسأله، پژوهش حاضر در پی آن است تا طبق دیدگاه دو فیلسوف مطرح، لایب نیتس و ریچارد سوئین برن، به مسأله شر بپردازد. این دو متفکر هر دو بر اساس عنایت و عدل الهی، درصدد ارائه راه حلهایی برای مسأله شر هستند و هر دو بر اساس اختیار انسان، نظام احسن الهی و فواید شرور به این مهم میپردازند. در این تحقیق به شرح دیدگاههای فیلسوفان مذکور میپردازیم و وجوه اشتراک و افتراق این دو را یادآور میشویم.
خلاصه ماشینی:
"اگر مسأله فی نفسه لحاظ شود، اراده الهی صرفا خیر را اراده می کند؛ اما «لاحقا» یعنی وقتی که اراده الهی برای خلق عالم مسلم شد، بهترین ممکن را اراده میکند؛ اما وی ممکن نبود، بدون اراده وجود موجودات ناقص، بهترین را اراده کند؛ حتی در بهترین عالم ممکن، مخلوقات باید ناقص باشند (کاپلستون، 1388: 416)؛ اما آیا خداوند میتواند به انسان هم اراده آزاد بدهد و هم کاری کند انسان این اراده آزاد را در جهت خیر به کار ببندد و به عبارتی، مرتکب شرور نشود؟ لایب نیتس معتقد است خداوند نمیتواند به موجودات اراده آزاد عطا کند و هم آنها را از عمل شری که لازمه این آزادی است باز دارد؛ زیرا آن مخلوقی که از ارتکاب عمل بد باز داشته میشود، دیگر فاعل مختار نیست.
طبق دیدگاه لایب نیتس فرض انسانی که در این دنیا باشد؛ ولی دچار اشتباه و شر نشود، فرض محالی است، چون فعل قبیح ناشی از ادراک مبهم است و ادراک مبهم همان معرفت ناقص است که در تمام مخلوقات وجود دارد و تنها خداست که در معرض هوی و هوس و ادراکات مبهم قرار نمیگیرد ( 310 Leibniz,1985:) پس با فرض این که عقل انسان محدود و اداراکات آن ناقص است، میتوان گفت، شر اخلاقی نیز امری ضروری و لایتغیر است و فرض انسان مختاری که گناه نکند، محال است؛ اما آیا خداوند میتوانست جهانی را خلق کند که در آن بدی نباشد؟ در حقیقت، این مسأله برمیگردد به این که آیا خداوند در خلق جهان مجبور است یا مختار؟ از نظر لایب نیتس: «آفرینش جهان بدون شر از جمله محالات منطقی نبود و خداوند میتوانست جهانهای ممکن دیگری انتخاب کند که در آن شر نباشد و هیچ تناقضی هم لازم نمیآمد؛ اما این امر محال اخلاقی بود؛ یعنی با علم و اراده یا به تعبیری حکمت و خیرخواهی خداوند ناسازگار بود»."