چکیده:
دربارة الهامهای شاعرانه، دست کم دو دیدگاه کلی وجود دارد: نخست، الهام پدیدهای
است فرا طبیعی و بیرون از وجود شاعر؛ دوم الهام نیرویی ذهنی و برخاسته از ضمیر
ناخودآگاه شاعر است.
نظریهپردازان و شاعران در بارة هریک از این دو نظریه و تأیید یا رد آن بسیار سخن
گفتهاند. تفاوت ساختار ذهنی افراد انسانی، طبعا دریافتهای ذهنی و نیز واکنشهای
ذهنی متفاوت را در برابر یک تجربة واحد، در پی دارد. یعنی، هر شاعر، گاه در حال و
هوا یا لحظاتی خاص، احساس میکند پیامهایی را به گونهای کم و بیش مبهم، از جایی
(بیرون یا درون خویش)، دریافت میکند، بیآنکه بداند خاستگاه این پیامها کجاست.
این پیامهای تازه و نامشخص، گاه، با انباشتههای ذهنی پیشین شاعر در میآمیزد و
این آمیزش به گونهای است که اغلب جدا سازی بخشهایی از آن، با عنوان «الهامهای
غیبی» یا «انباشتههای ذهنی»، ناممکن مینماید.
بررسی یا تحلیل این روند پیچیده ذهنی که همواره محل نزاع بسیاری از شاعران و
نظریهپردازان هنری بوده، موضوع بحث این گفتار است.
There are at least two viewpoints upon the poetry inspiration: 1- inspiration is a phenomenon beyond the nature and outside the poet existence، 2- inspiration is a power originated from the poet unconscious self.
Theorisians and poets have spoken a lot on these two theories to accept for and against them. As the human being mind structures are not the same، naturally their treatments toward and conceptions about the same experience، be it objective or abstract، will be different. In other words، each poet، in special situation، understand the message more or less ambiguous. He does not know the origin of it. These new and to some extend ambiguous messages are mixed with the poets presuppositions in such a way that separation of “God given inspirations” or “mind made ones” is generally impossible.
In this article tries to study this mind complex procedure which was generally subject of a lot of poets and art theorists’ discussion.
خلاصه ماشینی:
برای مثال، آیا شاعر برجسته دربار غزنوی، فرخی سیستانی، هنگام سرودن آن قصیدههای شیوا، با عالم برین ارتباط مییافت؟ و مضمونهای بدیع و دلپذیر خود را از آن عالم دریافت میکرد؟ برآمد نیلگـون ابری ز روی نیلگـون دریا چو رای عاشقان گردان چـو طبع بیدلان شیدا چوگردان گشته سیلابی میان آب آسـوده چو گردان گردبادی، تند گردی، تیره اندروا تو گفتی گرد زنگار است بر آیینه چینی توگفتی موی سنجاب است بر پیروزه گون دیبا بسان مرغزار سبزرنگ اندر شده گردش به یک ساعت ملون کرده روی گنبـد خضـرا (فرخی سیستانی، 130:1377) حتی اگر با تسامح چنین داوری شود که اشعار فرخی ـ و شاعرانی مانند او ـ بیشتر، نظم است تا شعر، باز هم پرسش اصلی بر جای خود باقی است: چرا همین نظمها را دیگران نمیتوانند بسرایند؟ اگر چنان که افلاطون میگوید، شعر مولود شوق و الهام است، چگونه است که بسیاری از افراد با دارا بودن ذوق و شوقی فراوان، نمیتوانند شعر بسرایند؟ آیا جز آن است که آنان به جزء دوم، یعنی نیروی الهام دست نیافتهاند؟ بنابراین، باردیگر به پرسش نخستین باز میگردیم: خاستگاه الهام کجاست ؟ آیا الهام پدیدهای بیرون از وجود هنرمند است، یا نیرویی است درونی و ذهنی؟ با پذیرفتن دیدگاه پژوهشگران معاصر مبنی بر اینکه «تفاوت شاعر و غیرشاعر در این است که شاعر یا از روی تصادف یا با انتخاب خویش، صرفا استعدادهایی را که همه مردم دارند تقویت و تربیت کرده است» (اسکلتن، 1375: 110).