خلاصه ماشینی:
"آیا اساسا مشکل اندیشهی بشر به نادرست بودن استدلالها باز میگردد؟ آیا اگر دانشی عهدهدار بیان قواعد صحیح تفکر نباشد، بشر قادر به تفکر نیست؟ آیا واقعا دانش منطق قدیم و جدید است که به انسآنها امکان فکر و استدلال میدهد و روش تفکر صحیح را در اختیار آنان قرار میدهد؟ اینکه ما در معرفت خود دچار اشتباه میشویم قابل انکار نیست.
بعد از ارسطو نیز مگر همه افرادی که استدلال میکردند، ارسطو خوانده بودند؟ اصلا خود ارسطو وقتی میخواست منطق خودش را اثبات کند و هنوز منطق خودش را پایهریزی نکرده بود، برای اثبات آن از چه چیزی استفاده میکرد؟ همچنین آیا اساتیدی که منطق ارسطو را درس میدهند، بیرون از کلاس که میخواهند خرید کنند، یا کارهای دیگری انجام دهند، آیا دائم توجه میکنند که شکل چندم قیاس را که به کار میبرند!؟ آیا ایجاب صغری و کلیت کبری را کنترل میکنند!؟ این منطق، فقط محدود به کلاس منطق است.
این نکاتی که شما اشاره فرمودید، بیشتر بهعنوان مباحث اخلاقی مطرح است؛ در حالیکه اینها موضوعات معرفتی نیز هستند؛ مانند آیهی شریفه «ختم الله علی قلوبهم و علی سمعهم و علی أبصارهم غشاوهی و لهم عذاب عظیم6» آیا میشود اینها، جزء قواعد تفکر بشود؟ یا وارد روش تحقیق بشود؟ آیا منطق باید به این مباحث بپردازد؟ اگر ما به قرآن اعتقاد واقعی داشته باشیم، متوجه میشویم که قرآن کریم خودش روش دارد."