چکیده:
حضرت علی نوع خاصی از استدلال را در برخورد با مخالفان فکری، عقیدتی و سیاسی به کار میبرد. استدلالهای آن حضرت به سبکی بود که مخالفان توان پاسخگویی به آن را نداشتند. آن حضرت بر اساس سخنان و اعتقادات مخالفان، علیه آنان استدلال میکرد. این شیوة استدلال امام، در برابر معاویه، ابوبکر و عمر، ابوموسی اشعری، قاعدین، طلحه و زبیر، و نیز در برخورد با کلیب جرمی و اشعث کندی دیده میشود. همچنین آن حضرت در رد استدلالهای مهاجرین و انصاری که خلافت را حق خود دانسته و در اینباره با هم در سقیفه بحث کرده بودند، همین شیوه را به کار برد. امام هیچگاه تنها با تکیه بر اعتقاد خود و بدون توجه به سخنان و عملکرد مخالفان، با آنان بحث و احتجاج نمیکرد.
خلاصه ماشینی:
"استدلالهای امام بر نادرستی انتخاب صورتگرفته در سقیفه امام علی همواره به نص پیامبر( بر خلافت خویش تأکید داشت (ابن ابیالحدید، 1341، ج12، ص78/ شوشتری، 1378، ج9، ص494، به نقل از احمد بن ابیطاهر در تاریخ بغداد/ تقوی قاینی، 1361، ج3، ص200) و در خطبة دوم نهجالبلاغه نیز دربارة اهلبیت( میفرماید «و فیهم الوصیة و الوراثة»، که این اعتقاد آن حضرت را به نص میرساند؛ با وجود این، در خطبهها و کلمات قصاری که ابوبکر را مورد خطاب قرار میدهد و با وی احتجاج میکند، به نص استناد نمینماید؛ بلکه بر اساس سخنان و استدلالهای خلیفه و مشاورانش، انتخاب وی را به چالش میکشد.
(نهجالبلاغه، کلمة قصار190، ص393) وقتی خلیفه و مشاورانش تأکید علی بر نص را رد میکردند و سخنان پیامبر را بر بیان فضایل علی( حمل مینمودند، ایشان بر اساس استدلال خود آنان تأکید مینمود که حتی اگر رسول خدا نام مرا برای خلافت نبرده باشد، تو بر اساس شورا انتخاب نشدهای و شورای سقیفه، شورایی واقعی نبود و همة صاحبنظران و گروهها در آن نبودند؛ چنانکه از بنیهاشم، حتی یک نفر در سقیفه نبود.
(نهجالبلاغه، خطبة127، ص125/ دینوری، 1368، ص209) امام در محکوم کردن قتل بیگناهان و فتنهگری خارجیان چنین استدلال میکند که حتی اگر من کافر باشم، این کشتار شما بیهوده است و اساس درستی ندارد؛ هرچند آن حضرت پیوسته تأکید میفرمود که پذیرش حکمیت، برخلاف اصول اسلام و برگشت از دین نیست و حکم خدا را باید داورانی باشند که به زبان آرند و بیان نمایند."