چکیده:
پدیدۀ گشودگی معنایی در اسمی، مثلا t، آن است که چیزهایی باشند که اطلاق t بر آنها به لحاظ معنایی نامتعین باشد؛ برای مثال هنگامی که گونه پلاتیپوس کشف شد، به لحاظ معنایی متعین نبود که آیا اسم «پستاندار» بر آن اطلاق میشود یا خیر. از طرف دیگر روایت استاندارد از نظریه علی ارجاع مستلزم آن است که در هیچ اسمی که با موفقیت وضع شده و وارد زبان شده است، گشودگی معنایی وجود نداشته باشد. درنتیجه اگر پدیدۀ گشودگی معنایی را بپذیریم و بخواهیم نظریۀ علی ارجاع را همچنان نگاه داریم، باید این دو را با هم سازگار کنیم. این مقاله تلاشی برای سازگارکردن این دو است. در بخش اول، پدیدۀ گشودگی معنایی با ارجاع به نخستین فردی که این پدیده را در فلسفۀ معاصر مطرح ساخت، یعنی فردریک وایزمن، توضیح داده میشود. در بخش دوم روایت استاندارد از نظریه علی ارجاع بهطورخلاصه مرور میشود. در بخش سوم راهی برای سازگارکردن نظریه علی ارجاع با پدیدۀ گشودگی معنایی پیشنهاد میشود.
خلاصه ماشینی:
"اگر کسی قائل به روایت کریپکی از نظریه علی ارجاع باشد، در مواجهه با پدیدة گشودگی معنایی باید چه واکنشی نشان دهد؟ آیا این پدیده نظریه وی را دستنخورده باقی میگذارد یا وی را مجبور میکند بخشی یا کل نظریه خود را تغییر دهد؟ پیش از مرور روایت کریپکی از نظریۀ علی ارجاع لازم است توجه داشته باشیم که مسئله گشودگی معنایی برای اسمهای نوعهای طبیعی (Natural kind terms) پدید میآید.
سپس در مرحلة انتقال اسم، واضع یا واضعان آن اسم، در تماسهای زبانی و اجتماعی خود با دیگر اعضای جامعة زبانی، اسم وضعشده را به دیگر اعضای جامعه منتقل میکنند؛ پس طبق تصویری که کریپکی به دست میدهد، یک کاربرد خاص (Particular usage) یک اسم نوع طبیعی که توسط یک کاربر خاص زبان در یک زمان خاص ایجاد میشود، به مرجع خود، یعنی یک نوع طبیعی خاص ارجاع میدهد؛ به واسطة اینکه این کاربرد خاص از طریق زنجیرهای از کاربردهای خاص متصل میشود، به یک مراسم نامگذاری که در آن، اسم مورد نظر توسط فرد یا افرادی برای آن نوع طبیعی خاص وضع شده است.
آنان فقط معتقدند بینهایت دستۀ عینی و تعینیافته در جهان وجود دارد و هیچ یک نسبت به دیگری برتری وجودی ندارد و تمام چیزی که کریپکی برای شروع نظریه خود لازم دارند، وجود دستههایی عینی و تعین یافته است که کاربر زبان بتواند با یک اتصال یا ارتباط فیزیکی- مانند وقتی که از طریق حواس خود به اعضای آن اشاره میکنیم- یا ذهنی- مانند وقتی با وصف معینی، به خود آن اشاره میکنیم- آن را تثبیت و اسم را برای آن وضع کند؛ درنتیجه واقعگرایی آشفته مشکلی برای ارجاع برونگرایانة اسمهای نوعهای طبیعی به اعضای نوع طبیعی مربوطه پدید نمیآورد."