چکیده:
شالوده و نام سیاسی افلاطون، فضیلت است، بهطوری که فضیلت هم غایت و هم وسیله
شکلگیری شهر را تعیین میکند.به عبارت دیگر روح مدینه فاضله افلاطون
میباشد.افلاطون با تعریف فضیلت با عنوان«شناخت ومعرفت به خیر و عمل بر طبق
آن»اگرچه ارزش فضیلت را از طریق سوفسطائیان غیرممکن میداند، ولی آموزش آن را از
طریق معلمان حقیقی فضیلت، مایه استواری مدینه و سعادتمند شدن آن معرفی
میکند.بسیاری از ویژگیهای خاص فلسفه سیاسی افلاطون، تحتتأثیر فضیلت محور بودن
این فلسفه میباشد.آموزههای سیاسی مانند فیلسوف شاه، تعریف عدالت به اینکه هرکسی
کار خودش را انجام دهد.جامعه طبقاتی بودن مدینه فاضله، تساوی مردان و زنان در ورود
به کارهای سیاسی، مخالفت با حکومت و حکومتهای منحط، از لوازم و نتایج فضیلت محور
بودن نظام سیاسی افلاطون میباشد.بررسی و تحلیل فلسفه افلاطون در پرتو فضیلت محور
بودن آن، راه را برای ارزیابی انتقادات وارد شده بر فلسفه سیاسی او هموار میکند.بر
این اساس موضع برخی از منتقدین از جمله کارل پوپر قابل مناقشه میباشد.
خلاصه ماشینی:
افلاطون در شرایطی که معیارها و اصول سنتی فرهنگ یونانی از هم پاشیده بود، اساس فضیلت را بر فرهنگ قرار داده و از این طریق طرحی نو برای فرهنگ و جامعه بنیان نهاد اگرچه نگاه فضیلت محوری را در مجموع آثار افلاطون میتوان بهطور واضح مشاهده کرد، بهطور خاص رسالههای منون، پروتاگوراس و جمهوری به این امر اختصاص یافته است.
بیان افلاطون در اینجا چنین است:«آیا پیشهای که شرط اشتغال به آن دارا بودن همه آن صفات است، یعنی تنها کسانی از عهده آن بر میآیند که بالطبع حافظهای قوی داشته، در آموختن چابک باشد و در عین حال از بزرگ منشی و حقیقت خواهی و شجاعت و خویشتن داری و عدالت بهره کافی داشته باشد، در نظر تو پیشه نا پسندی است؟آیا مردانی که چنین طبیعتی دارند و از تربیت درست بر خور دار شده و به سن کمال رسیدهاند تنها کسانی نیستند که باید زمام امور کشور را بدست بگیرند؟»(افلاطون، 1381:487).
براساس مبنای فوق در مورد مبتنی بودن سیاست افلاطون براساس فضیلت میتوان چند نکته ذیل را افزود: 1-افلاطون در تحلیل و تعریف فضایل به گونهای عمل میکند که آنها اساس پایه نظام سیاسی میباشند، این امر در توصیف فضیلت دینداری در رساله اوتیفرون(اوتیفرون، 2-15)و فضیلت خویشتن داری در رساله خارمیدس(خارمیدس، 171)بسیار آشکار است.
او در مورد این رابطه میگوید:«این اصل را که هرکس باید کار خاص خود را بکند، برای افلاطون با ماهیت فضیلت ارتباط دارد زیرا فضیلت این است که هر موجود، و همه اجزای آن موجود، وظیفه خاص خود را به تمام و کمال انجام دهد»(یگر، 1376:854).
تعریف افلاطون از عدالت در جامعه به این معنا که هرکس به کار خود مشغول باشد دقیقا براساس معیار فضیلت محوری فلسفه افلاطون است.