چکیده:
قلمرو و قلمرومندی بنیاد فلسفه جغرافیای سیاسی هستند. قلمرو به عنوان نمود عینی و فضایی برخاسته از حق طبیعی مالکیت و اصل میل به بقاء به رفتار قلمروخواهانه انسان جهت و معنا داده به گونه¬ای که تفسیر کنش و منش انسان عمدتا تابعی از خصیصه قلمرومندی بوده¬ است. درون¬مایه بسیاری از مفاهیم جغرافی سیاسی آگاهانه یا ناآگاهانه در پیوند با چنین ویژگی¬هایی تعریف و عملیاتی شده است. گستره قلمرو، الزاما تابع مرزهای سیاسی نیست بلکه به فراخور دامنه آگاهی، کنشگری، تصمیم¬سازی و نقش-آفرینی انسان و گروه¬های انسانی شناوراست.داده¬ها و یافته¬های مقاله حاضر که ماهیتی بنیادی دارد به روش کتابخانه¬ای گرد آوری شده است. نتیجه پژوهش گویای آن است که دست کم از دهه 1970 به بعد با جهان شدن فناوری و مردم¬سالاری ابعاد ذهنی و محتوایی کنشگری انسان در ابعاد مشاهده ناپذیر اما فضاساز اهمیت بیشتر یافته¬اند که در آینده هم ابعاد بیشتری از قلمرو را بازنمایی خواهند کرد.
خلاصه ماشینی:
بی گمان، فهـم جغرافیـای سیاسـی مسـتلزم درک کـنش متقابـل جغرافیـا (فضـا) و سیاست (قدرت) یا تعامل بن مایه های جغرافیایی مانند فضا، مکان و قلمرو با امـور مربـوط بـه سیاسـت ، قـدرت و سیاسـت گـذاری اسـت (٢٥٣ -٢٤٣ :٢٠٠٩ ,Storey).
ازدیـدگاه جغرافیـای سیاسـی ، رفتـار قلمروخواهانـه راهبردی جغرافیایی و سیاسی برای دست یابی به اهداف خاصی مانند پایش فضـای جغرافیـایی برای حفظ یا کسب قدرت یا مقاومت دربرابر قدرت گروه مسلط است و از این اصـل پیـروی می کند که قلمرو (شامل کشور، ناحیه ، شهرستان، کارگاه و خانه ) موجودیت های طبیعی نیستند؛ بلکه برایند تنوع فعالیت ها و فرایندهای اجتماعی به شمار می روند که در آنهـا، فضـا و جامعـه با هم پیوند دارند.
ازاین رو، انسان و گروههای انسانی در قالب قبایل و ملت ها پدیدههای قلمروخواهی هستند که با سرزمینی (با هر مقیاس جغرافیایی ) کـه در آن زیسته اند، دلبستگی قوی عاطفی برقرار کردهاند؛ به گونه ای که این دلبستگی موجب دفـاع از قلمرو دربرابر هرگونه تجاوز خارجی بوده است .
disputes over territory قلمروخواهی انسان در مفهوم ویژگی ژنتیکی و زیستی را نپذیرفته انـد ( ,Muller &De Blij ٢١١ :٢٠٠٧)، برخی نیر اعمال سلطه بر یک منطقة جغرافیایی را پدیدهای غریزی دانسته اند که باید ارضا شود (اودوم، ١٣٨٤: ٤٦).
پس از جنگ جهانی دوم ، تمرکز جغرافیای سیاسی تا چندین سال بر پـژوهش هـای مـرزی در قالب طبقه بندی، تحدید و نشانه گذاری مرز بود؛ اما بعدها علاقه به مطالعات مرزی این گرایش را به وجود آورد که مرزهای سیاسی نتیجة احساس قلمروخـواهی انسـان و تعیـین حـدود قلمـروی است کـه در آن بتوانـد هویـت فرهنگـی اش را حفـظ کنـد و آینـدة سیاسـی اش را شـکل دهـد (٧٩ :٢٠٠٠ ,Dikshit).