چکیده:
این مقاله به نقد فلسفی نظریة برخورد تمدنها پرداخته است ، که نظریـة مهمـی در گفتمــان حاضــر در روابــط بــین الملــل محســوب مــی شــود. طبــق نظریــة «هانتینگتون»، جهان را می توان به تمدنهای متمـایز تقسـیم کـرد و ارزشهـای تمدنی ، تعیین کنندة نوع برخورد کشورها با یکدیگر است . با انتخاب نقـد فلسـفی به عنوان رویکرد نظری و روششناختی ، متن نظریة هانتینگتون تجزیه و تحلیـل شد. در این نظریه ، ایدئولوژی جوهرگرایی فرهنگی بـه دو شـکل قـرار دارد: اول، مجموعه ای از ارزشهای بنیادی وجود دارد که به طور تغییرناپـذیری بـا گذشـت زمان نیز حائز اهمیت باقی مـی مانـد. دوم، بسـیاری از افـراد بـا پیشـینة نـژادی مشترک حتی در صورت مهاجرت، بـه ایـن ارزشهـا متوسـل شـده و در مواقـع بحران، کشورهای خویشاوند و مهاجران با هم متحـد مـی شـوند. یافتـه هـا نشـان می دهد رهبران و سیاست هایشان بیش از باورهای فرهنگـی نهـان در تعـاملات و تحولات سیاسی تعیین کننده هستند. زمانی که ارزشهای فرهنگی ، تعیین کنندة کنش های رهبران سیاسی تلقی شود، اهمیت رهبری و قـدرت نظـارتی ملـت هـا نادیده و کم اهمیت انگاشته می شود.
خلاصه ماشینی:
"وی بی آنکه همچون برخـی از تحلیل گران، پایان جنگ سرد را ختم مناقشـات ایـدئولوژیک تلقـی کنـد، آن را سـرآغاز دوران جدید برخورد تمدنها می انگارد و بر اساس آن، بسیاری از حـوادث و رخـدادهای جاری جهان را به گونه ای تعبیـر و تحلیـل مـی کنـد کـه در جهـت تحکـیم انگـارههـا و فرضیه های نظریة جدیدش باشد (امیری، ١٣٨٦: ٢٢).
آنچه در اینجا مورد تأکید قرار می گیرد این اسـت کـه آیـا بـین فرهنـگ و باورهـای بنیادی در طول زمان و مکان، رابطه ای ضروری وجود دارد یا نه ؟ به عبارت دیگر، آیا بین اسلام، خشونت ، تمدن چینـی و کنفسیوسـی یـا بـین تمـدن غربـی و مسـیحیت لزومـا رابطه ای وجود دارد؟ بنابراین اگر بتوان ثابت کرد که اسلام و خشونت جداشدنی هستند، بدین معنا اسـت که دنیای اسلام مجبور نیست در چرخة خشونت وارد شود.
موضوع بنیادی نظریة هانتینگتون در «برخورد تمدنها» این است کـه «فرهنـگ هـا و هویت های فرهنگی که در بالاترین سطح هویت های تمدنی هسـتند، الگوهـای انسـجام، ازهم گسیختگی و برخورد را در جهان پس از دوران جنگ سرد شکل مـی دهنـد» (همـان، ١٩٩٦: ٢٠).
درست اسـت کـه مـذهب و فرهنگ در روابط بین الملل تبدیل به دو عنصر تعیین کننده شدهاند، اما این بدین مفهـوم نیست که تفاوتهای مذهبی و فرهنگی ، منشأ برخورد هستند.
بنابراین این پژوهش ، نظرات افرادی همچون زکریـا، بـرلین و عجمـی را تأییـد می کند که حکومت ها و سیاست های دولت مـردان هنـوز هـم نقـش تعیـین کننـدهای در صحنة بین الملل بازی می کنند و نادیده گرفتن چنین نیروهایی ، خطای فاحشی است که هانتینگتون مرتکب شده است ."