چکیده:
دفتر صوفی، تنها «مشق عشق» نیست. در این دفتر تفسیر هستی «رنگی عاشقانه» دارد و جهان «تجلی» دوست است. عارف باید روح و روان را پاک نگاه دارد تا انوار الهی بر آن بتابد. دل «بیت رب» است و صاحب این دل همچون آینه، جانشین و خلیفه حق است. اما میراث صوفیه، تنها عشق است و دیگر هیچ، نیست. دفتر صوفیان پر است از موضوعات گوناگون سیاسی، اجتماعی، جامعه شناختی و تاملات روانشناختی. صوفی از آنجا که در متن اجتماع است و با اقشار مختلف مردم از هر صنف و گروه و دین و آیین سر و کار دارد، بسیاری از مسایل را می بیند و نسبت به آن حساسیت دارد. صوفی می داند «قدرت اهورایی» چه فجایعی می آفریند و ملوک دنیا به نام خدا چه جنایت ها آفریده اند. او اگر نتوانست طرحی نو دراندازد و ظلم ظالمان را کاهش دهد، حداقل «رقیبی» برای حکمرانان دنیاوی به نام «پیر» و «رند» آفرید، تا دو فرمانروا– شاه و پیر– در یک اقلیم حکومت کنند، اولی بر جسم و دومی بر جان. حرص، طمع و مال اندوزی در دفتر صوفی جایی ندارد و صوفی تمام آدمیان را از «جمع ثروت» و تنها به دنیا دل سپردن بر حذر می دارد. او افقی وسیع تر به نام خدمت و شفقت بر خلق، پیش روی آدمیان می گشاید و انسان را از «حیوانیت صرف» پرهیز می دهد. علم و معرفت گر چه در دل و ذهن صوفی جایگاهی بس شگرف و ارزشمند دارد، اما صوفی استفاده ابزاری از علم را می نکوهد و آدمیان را از آن بر حذر می دارد. علم باید انسان را از جهل و نادانی برهاند و زمینه عمل صالح در انسان و جامعه انسانی را فراهم آورد. اگر علم جز این راه، راهی دیگر بسپرد، باید گفت: «چو دزدی با چراغ آید، گزیده تر برد کالا». دفتر صوفی انباشته از تجربیات دین و دنیاست. با این حال، صوفی از این دفتر «چیزی جز دل اسپید همچون برف» نمی طلبد. اذبح النفس والا فلا تشتغل بترهات الصوفیه.
خلاصه ماشینی:
"پادشاهان با تملقها و چاپلوسیهای عوام و خواص خود را گم میکنند و در نهایت از جادۀ عدل و انصاف خارج میگردند: {Sتو مگو آن مدح را من کی خورم#از طمع میگوید او پی میبرم# مادحت گر هجو گوید برملا#روزها سوزد دلت زان سوزها# گر چه دانی کو ز حرمان گفت آن#کآن طمع که داشت از تو شد زیان# آن اثر میماندت در اندرون#در مدیح آن حالتت هست آزمون# آن اثر هم روزها باقی بود#مایۀ کبر و خداع جان شودS} (/16دفتر اول،ابیات 1857-1861) و بسیار خوب نتیجه میگیرد که: {Sاز وفور مدحها فرعون شد#کن ذلیل النفس هونا لا تسد# تا توانطی بنده شو سلطان مباش#زخمکش چون گوی شو چوگان مباش# ورنه چون لطفت نماند وین جمال#از تو آید آن حریفان را ملال# آن جماعت کت همی دادند ریو#چون ببینندت بگویندت که دیو# جمله گویندت چو بینندت بدر#مردۀ از گور خود بر کرد سرS} (/16دفتر اول،ابیات 1867-1872) نکتۀ دیگری که صوفیه در«عدالتپروری»امیران به آن نظر داشتهاند،استفادۀ ابزاری از مرگ و جهان آخرت است.
]S} {Sتو روان کرده از بطر قرقر#کان فلان ملحد آن فلان کافر# در نگر خواجه در گریبانت#تا به جا مانده است ایمانت# غم خود خور ز دیگران مندیش#تو برۀ خویشتن بنه در پیشS} (/4ص 291 و 292) به هر حال،گردش صحیح«اطلاعات و علم»از دید صوفیه بایستی بر محور منافع جمع ساماندهی شود،و از همین جاست که آنان از موافقان اصلی«آزادی بیان» و مخالفت جدی«هر نوع تقلید و تعصب»هستند: {Sاین جهان همچون درخت است ای کرام#ما برو چون میوههای نیم خام# سخت گیرد خامها مر شاخ را#زانک در خامی نشاید کاخ را# چون بپخت و گشت شیرین لب گزان#سست گیرد شاخها را بعد از آن# چون از آن اقبال شیرین شد دهان#سد شد بر آدمی ملک جهان# سختگیری و تعصب خامی است#تا جنینی کار خون آشامی استS} (/16دفتر سوم،ابیات 1292-1297) نتیجه به طور اجمال،این مقاله،دیدگاههای صوفیان نخستین-از آغاز تا پایان قرن هشتم-را در زمینۀ«اجتماعیات»مورد بررسی قرار داده است."