چکیده:
هرچند تأمل درباره تمدن و تمدن اسلامی در سابقه نگاشتههای اسلامی نیز وجود دارد، اما پرسش از تمدن اسلامی در دهههای اخیر، بهتبع خودآگاهی دینی مسلمانان، بهویژه از طریق شکوفاشدن جنبشهای اسلامی از جمله انقلاب اسلامی ایران، شدت و عمومیت بیشتری یافته است. یکی از پرسشهای مهم در این زمینه، ناظر به امکان تحقق تمدن اسلامی در عصر غیبت است. این مقاله با اذعان به حداقلیبودن ظرفیتهای عصر غیبت در مقایسه با عصر ظهور، با تکیه بر تجربه تاریخی مسلمانان در عصر غیبت و نیز با درک تشکیکی از مفهوم تمدن، بر این باور است که تمدن اسلامی در عصر غیبت قابل تحقق بوده و در مقایسه با شرایط زمانی خود حتی میتواند از پویش و نشاط مطلوبی نیز برخوردار باشد.
خلاصه ماشینی:
"با توجه به مطالب پیش گفته پاسخ این پرسش که چرا مطالبه تمدن از میراث اسـلامی در روزگار ما و نه در روزگاران گذشته صورت می گیرد، تا حدودی روشن می شود، زیرا اولا، تا ذهنیت اسلامی به میزانی ارتقا نیابد که مسلمانان را آماده حرکت در وضعی خـاص (اعـم از فرهنگ ، حکومت و تمدن ) نماید، چنین مطالبه ای صورت نمی گیرد؛ به بیان دیگر، مطالبه هر نـوع از صـورت های تحقـق تـاریخی اسـلام ، معلـول وضـع ذهنیـت اسـلامی اسـت و در شرایطی که وضع ذهنیت اسلامی بسیط و غیرمتورم باشد، اسـتعدادی بـرای مطالبـه صـورت تمدنی اسلام نخواهد بود؛ ثانیا، باید توجه داشت بدون گذار از بستر صورت های فرهنـگ و حکومت که هرکدام نیازمند گذراندن طی فرایندهایی طولانی هستند، مطالبـه دفعـی تمـدن در گذشته امکان پذیر نبوده است .
از آنجا که امر محقق با مطلوب های اسلامی فاصـله دارد، برخـی از متفکران اسلامی در صدق عنوان تمدن بر آن تردید کرده اند و این پرسش جدی را طرح کرده اند که اساسا آیا امکان تحقق تمدنی با وصف اسلامی و مهم تر از آن ، تمـدنی در تـراز اسلام در عصر غیبت وجود دارد یا خیر؟ منکران مسلمان تمدن اسلامی بر دو گروه کلان تقسیم می شوند: برخی بر این باورند که اساسا «تمـدن »، پـارادایمی مناسـب بـا امکان هـا و شـرایط گذشـته اسـت و جهـان مـدرن در مجموع ، ویژگی ها و دگرگونی هایی یافتـه اسـت کـه تمـدن (اعـم از دینـی و غیردینـی ) در ساحت آن امکان تحقق ندارد و از همین رو، پارادایم تعین بخش در این سـاحت ، «فرهنـگ » است ، نه تمدن ."