چکیده:
آنچه انسان امروزی را رنج می دهد، احساس بی هدفی و بی معنایی در زندگی است . از آن جا که اعتقاد به خدا و صفات کمال او می تواند نقش بسیاری در معناداری زندگی داشته باشد، این نوشتار به بررسی نقش این اندیشه در معنابخشی به زندگی انسان موحد می پردازد. انسان باایمان به خدایی حکیم ، به آفرینشی هدف مند معتقد شده و در پرتو آناز پوچی رهایی می یابد؛ با ایمان به عدالت الهی ، قوانین هستی را عادلانه دانسته ، روح امیدواری در او دمیده می شود؛ با اعتقاد به عالم بودن خداوند، اجزای جهان را برخاسته از آگاهی و معنادار می یابد؛ در پرتو باور به خدایی توانا، شور و نشاط درونی اش با قدرتی ماورائی گره خواهد خورد؛ با اعتقاد به رحمت واسعة الهی ، زندگی امیدوارانه و معناداری خواهد داشت و... . باور قلبی عمیق در بعد نظر و پای بندی به دستورات چنین خدایی می تواند زندگی را معنادار کند.
خلاصه ماشینی:
"در چنین وضعیتی انسان اگر ایمان به خدا نداشته باشد، دچار سرخوردگی و افسردگی می شود و حتی ممکن است گرفتار پوچ انگاری و بی معنایی در زندگی شود؛اما اگر راضی به رضایت حق تعالی باشد و خود را در مقابل خداوند تسلیم محض بداند، رسیدن به هدف و خواسته های شخصی خیلی برای او اهمیت ندارد، بلکه خود را موظف می داند به وظایف شرعی عمل کند، آن گاه هرچه در زندگی برای او رخ داد، با میل و رغبت می پذیرد و همیشه زندگی برای او هدف دار خواهد بود، زیرا مهم ترین هدف برای او کسب رضایت خداست .
انسان در این دنیا، خود را در میان انبوه مردمانی می یابد که همواره در بند خودخواهی های خویشند و حتی اگر اعمالی به ظاهر نیک و مفید به حال دیگری انجام می دهند، عمدتا آمیخته به انواع درخواست ها و خودخواهی های ظاهر و پنهان است و کسی صد در صد به خاطر دیگران کاری انجام نمی دهد؛ اما انسان معتقد به خدایی که همیشه با اوست : «و هو معکم این ما کنتم » (حدید: ٤)، نسبت به انسان مهربان است : «إن الله بالناس لرؤوف رحیم » (بقره : ١٤٣)، نیاز انسان را می داند، در رفع آن ها تواناست ، به یاری انسان می شتابد و دعای او را اجابت می کند: «ادعونی أستجب کم » (غافر: ٦٠)، هیچ خواسته ، نیاز و تقاضایی از انسان ندارد، از این تنهایی رها شده و او را همیشه یار و یاور خویش می داند وآن وقت گرفتار احساس تنهایی و پوچی در زندگی نخواهد شد و تنهایی خود را با برقراری ارتباط با بی نهایت ، جبران خواهد کرد."