چکیده:
در این نوشتار برآنیم تا نشان دهیم علیرغم اینکه ابنسینا معمولا به عنوان فیلسوف مشائی به ارسطو منتسب میشود، در ساختار عقلانی الهیاتی خویش، از مؤلفههایی همچون بهرهگیری عقل از افاضههای عقل فعال، عقل شهودی و عقل قدسی هم بهره میجوید که استفاده وی از این مضامین باعث شده که وی از تفکر صرف ارسطویی جدا باشد. از طرفی جاناتان ادواردز، به عنوان پدر الهیات نیوانگلند، با وجود تأکیدات فراوان بر جریان ایمانی قلب و مخالفت مستقیم با عقلگرایی افراطی دئیسمی، هیچگاه جایگاه عقل را در جریان ایمان، به طور کلی رد نمیکند بلکه ایمان عقلانی را دارای موانعی ترسیم میکند که به واسطه لطف الهی میتواند تکمیل شود. از این جهت، نه ابنسینا را میتوان به عنوان عقلگرای صرف در جریان ایمان تلقی کرد، و نه ادواردز را میبایست به جهت التزام به قلب، در زمره ایمانگرایان محض بهشمار آورد. با وجود این عقل از نظر ابنسینا تمهید کننده جریان ایمانی است، و ایمان نیز سیری عقلانی می پیماید، درحالیکه ادواردز ایمان را اولا و بالذات مربوط به قلب میداند چرا که مربوط به التزام عملی مؤمن به ایمان است، گرچه عقل هم به جهت برخورداری از امداد الهی، یعنی وحی، می تواند بهره ای از ایمان داشته باشد.
This paper is aiming to show that albeit Ibn Sina as Peripatetic philosopher، was ascribed to Aristotle، has used some new principles like Active Intellect، Intuitive and Sacred Intellect in his rational theological system that his philosophy has been separated from Aristotelian thought. From one hand، Jonathan Edwards، as the Father of New England Theology، meanwhile more emphasizing on faithfulness process of the heart and direct opposition to extreme Deistic rationalism، has never reject the role of intellect in the process of faith، but he beliefs that rational faith has some obstacles that is removed by divine grace. In this approach neither Ibn Sina can be considered as mere rationalist in the process of faith، nor Edwards as mere fideism due to his obligation to heart. Meantime، for Ibn Sina، intellect provides the process of faith and faith also travels in rational way، while Edwards، firstly، believes that faith is related to heart، since faith concerns with practical obligation، although intellect due to its utilizing of revelation، participate of faith.
خلاصه ماشینی:
از این جهت حضور معنوی خداوند در عالم محو میشود(Ibid,86)، در حالیکه از نظر ادواردز الهیات طبیعی از طریق عقل به تنهایی میسر نیست بلکه آنچه که در این عرصه مهم و حیاتی است اثر لطف الهی است.
بنابراین، گرچه عقل بواسطه لطف الهی از تعالی الهی استفاده کرده است، اما مشارکت، امری دیگر است که بواسطه ابزار عقلی میسر نمیباشد؛ به این دلیل که مزاج روحانی افراد مربوط به جنبه عقلانی آنها نبوده، بلکه مربوط به قلب افراد است.
فعلیت نفس نبی از نظر ابنسینا در قالب مراتب چهارگانه عقلی و یا حتی بالاترین حد (عقل مستفاد) استوار نیست، بلکه دریافت وحی از جانب نبی فراتر و بالاتر از این مراتب است، در عین حالیکه باز هم ادراک عقلی است اما به لحاظ شدت وحدت قوه حدس و قدرت نیروی تخیل بسیار عالیتر از عقل مستفاد است (ابنسینا، 1363: 112-116).
بنابراین نبی بر اساس تخیل در تنزل و تمثل حقائق وحیانی از مرتبه عقل به مرتبه پایینتر نقش دارد و به این ترتیب احکام و قواعد نبی برای مومنین نه تنها در حیطه قواعد عقلی و کلی، در حوزه نظری است که بر اساس عقل قدسی نبی دریافت شده است، بلکه نبی قادر به بیان مسائل جزئی و عملی مومنین در حیطه عقل میباشد.
بنابراین عقل صرف گرچه برای حصول ایمان عملی مومنین به جهت وجود تناقضات عقلی ناکارآمد است، اما متعارض با فهم و دریافت قلب از وحی نیست.