چکیده:
از چشم انداز منازعه ای که از حدود سه سدة پیش دربارة حدود مداخلة دولتـی و آزادی بازار در جریان بوده، دو رویکرد کلی قابـل شناسـایی اسـت : بازارگرایـان و دولت گرایان. این تمایز بر اساس وزنی است که هر رویکرد به یکی از این دو نهـاد و قابلیت های آن برای تحقق کارایی بهینة اقتصادی می دهند. منازعه بر سـر ایـن موضوع، بیش از هر چیز ماهیتی عمیقا ایـدئولوژیک داشـته اسـت و هـر رویکـرد کوشیده تا شواهد تاریخی را به نفع خود صورتبندی کند. ما در این مقاله ضمن طرح روند تاریخی منازعة دو رویکرد و تنوعات درونی آنها، نشان خواهیم داد کـه در سایه دستاوردها و ناکامی های هر دو رویکرد از یکسو و طرح الگوهـای نظـری بدیل و شکل گیری تجربه های موفق توسعه ای خارج از تجربه های متعـارف مـورد استناد دو طرف منازعه از سوی دیگر، از دهه نود بـه ایـن سـو زمینـه هـای طـرح الگوی نوینی از حدود مداخله دولتی فراهم آمد. رویکرد نهادگرایی بـا تمرکـز بـر مقولة «کیفیت » مداخله به جای «کمیت » مداخلـه دولتـی در پـی فراتـر رفـتن از منازعة ایدئولوژیک یادشده و نظریه پردازی دربارة نحوه و کیفیـت تعامـل مثبـت دولت با نهادهای بازار است .
خلاصه ماشینی:
"بنابراین او بیش از آنکه به یکی از دو سوی قطب دولت گرایـی و بـازارگرایی نظر داشته باشد، از ضرورت وجود نهادهایی سخن مـی گویـد کـه از یکسـو بـرای ایفـای نقش هایی چون ایجاد ثبات و امنیت ، تأمین حقوق مالکیت و رفع موانع فعالیت اقتصادی به اندازه کافی قدرتمند باشند و از سوی دیگر همین نهادها باید خصلت «فراگیر» داشـته باشند، به این معنا که به جـای تـأمین منـافع گـروه محـدودی از بـازیگران اقتصـادی و اجتماعی ، بستر فعالیت خلاقانـه را بـرای همـه طیـف هـای اجتمـاعی بـدون تبعـیض و محدودیت ایجاد کنند (عجم اوغلو و رابینسون، ١٣٩٢: ١١٩٩-١٢٢٦؛ ٢٠٠٥ ,Acemoglu).
بــرلین اندیشــمندی بــود کــه در مــتن منازعــه ای ایدئولوژیک دست به این تمایز می زد و با رویکردی اساسا منفی به اقتـدار بـه ایـن نکتـه توجه نداشت که بازار آزاد مورد حمایت او در عمیق ترین لایه های خود، متکـی بـه یـک صورتبندی بسیار قدرتمند از اقتدار سیاسی است که از فرط نهادینـه بـودن، وجـود آن گاه برای اندیشمند لیبـرال احسـاس نمـی شـود؛ حـال آنکـه «هـابز» بـه عنـوان یکـی از بنیادگذاران اندیشة لیبرالی بر اهمیت این اقتدار نهادینه شـده در شـکل دادن بـه حیـات اقتصادی و فرهنگی و سیاسی جدید تأکید کرده بود و «مایکل مان» در اثر درخشان خود کارکرد آن «قدرت زیرساختی » را در زایـش سـرمایه داری مـدرن و اساسـا دنیـای مـدرن شناسایی کرد."