چکیده:
«روایت» نیز مانند «زبان» مفهومی است برساخته از بازنمودهای گوناگون یک نظام نشانهای واحد؛ نظامی به نام «بوطیقای روایت» که همچون دستور زبان، به سازههای متن پیوستگی ساختاری میبخشد و شناسههای لازم برای روایتگونگی متن را فراهم میکند. در این مقال به منظور ارائهی تعریفی هرچه دقیقتر دربارهی مفهوم روایتگونگی، سازوکار دستگاه دولایهی روایت را به پیروی از روایتشناسی ساختارگرا تنها با تمرکز بر ساختار رویدادهای داستان بررسیدهایم. هدف از بررسی توالی رویدادها در این سطح، پاسخجویی برای این مسئله بوده است که چرا گاهشماری رویدادها بدون توجه به پیوستگی منطقیشان به خودی خود برای تشخیص گفتمان روایی از متون غیرروایی کافی است؛ غرض از مقایسهی روایت با دستگاه نشانهپرداز زبان و تحلیل داستان در چارچوب زبان-شناسی ساختگرا نیز پافشاری بر این مهم بوده است که نه روایتگونگی و نه هیچکدام از دیگر مبانی بوطیقای روایت را نمیتوان به بهانهی کهنگی تعریفی که روایتشناسان سنتی از این مفاهیم بنیادین به دست دادهاند، از دایرهی روایتپژوهی بیرون گذاشت. به این دو منظور، رمان پاگرد از محمدحسن شهسواری را در جستجوی اصلیترین سازههای روایت و روابط ساختاری حاکم بر آنها، به رسم ساختارگرایان تحلیل کردهایم؛ ولی به رغم ساختارگرایان بر این نکته تأکید کردهایم که روایتگونگی اگرچه تابعی از کلانساختار روایی است، اما در هر داستان به شکل و شدتی دیگر پدیدار میشود.
Narrative، like Language، is a concept abstracted from various representations of a semiotic system in the name of “narrative poetics”، i. e. a kind of grammar which maintains structural cohesion within a narrative text and provides such a text with the features necessary for its narrativehood. For the concept of narrativehood to be defined more clearly in this article، the bi-stratal mechanism of narrative system is investigated، after structural narratology، just at the story level. Focusing on narrative structure at this level، the article holds that the mere chronological sequence of events in a discourse is quite sufficient for it to be judged as narrative - whether logically consistent or not. Also، comparing narrative with linguistic semiosis and analyzing it within the frameworks of structural linguistics، the article points up the indispensability of poetics and its key concepts (including narrativehood) from narrative studies، however outmoded they may appear long after the scientific credibility of poetics was deluded by traditional narratologists. These objectives are achieved through a structuralist analysis of Pagard (Shahsavari، 2005)، seeking the novel for the major constituents of narrative and the hierarchical relations among them. In spite of structuralists، thus، narrativehood is defined both as a function of one specific superstructure، and an attribute common to all narrative texts.
خلاصه ماشینی:
ساختارشناسی روایت در سطح داستان با نگاهی به رمان پاگرد حسین صافی پیرلوجه* استادیار زبانشناسی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی چکیده «روایت» نیز مانند «زبان» مفهومی است برساخته از بازنمودهای گوناگون یک نظام نشانهای واحد؛ نظامی بهنام «بوطیقای روایت» که همچون دستور زبان، به سازههای متن پیوستگی ساختاری میبخشد و شناسههای لازم برای روایتگونگی متن را فراهم میکند.
اگر میزان روایتمندی گفتمان با میزان دلالت آن بر داستان متناسب باشد و داستان نیز گذشتهاز توالی رویدادها، محصول پیوندی علی میان آنها باشد- که معمولا هست- در این صورت، متن روایی هنگامی روایتمندتر خواهد بود که درعین توصیف گاهشمارانة مشتی رویداد پراکنده، زنجیرهای از رویدادها را تعلیل کند.
5 با این همه، باید توجه داشت که وابستگی بعضی رویدادهای داستان به بعضی دیگر، چیزی از ارزش ذاتی رویدادهای وابسته بهسود رویدادهای هستهای نمیکاهد؛ زیرا اصولا ارزش هیچ رویدادی قائم به ذات خودش نیست؛ بلکه فقط در ساختار کلی داستان (در رابطة همنشینی و جانشینی با رویدادهای دیگر) تعریف میشود.
رویداد یک را از آنجا میتوان هستهای دانست که رویداد دوم را بدون واسطه برمیانگیزد و درکل، مجالی برای رویدادهای بعدی مهیا میکند: با نخستین پرسش، باب گفتوگو میان گوساله و پدربزرگ دربارة امکان آدم شدن گاوها گشوده میشود و پاسخ پدربزرگ به این پرسش از همان آستانة گفتوگو، سمتوسوی کل پیرفت را تعیین میکند؛ پیرفتی که درصورت خودداری پدربزرگ از پاسخگویی به نخستین محرک آن، اساسا پا نمیگرفت یا درصورت پاسخ منفی او، در مسیر دیگری میافتاد.