خلاصه ماشینی:
"در ادامه چند سؤال اساسی مطرح میشود: چرا در بحران سوریه حماس همانند صدامـ که سیاستهای سرکوبگرانه او در قبال ملت خود و سایر ملتهای منطقه، بههیچ وجه با سیاستهای نظام سوریه قابل مقایسه نیستـ از حامی دیرین خود یعنی نظام سوریه حمایت نکرد؟ چرا حماس در بحران سوریه خط خود را از جریان سلفیگری که علیه سایر فرق اسلامی مواضع تندی اتخاذ میکند جدا نکرد؟ چرا حماس دخالت بنلادن و گروه تحت فرمانش را در امور سایر کشورها نظیر افغانستان میپذیرد و از بنلادن بهعنوان مجاهد مقدس عربی یاد میکند، اما حضور رزمندگان حزبالله در سوریه را برنمیتابد و آن را محکوم میکند؟ پاسخ همه این سؤالها را باید در مسئله هویت و غیریت حماس جستوجو کرد.
در شرایطی که از یکسو پیروزی اخوانیها در انتخابات ریاستجمهوری مصر و به قدرت رسیدن محمد مرسی نویدبخش آیندهای درخشان برای جنبش اخوانالمسلمین بود و از سوی دیگر پیروزیهای میدانی معارضین مسلح در سوریه در دو سال ابتدایی بحران، برخی را نسبت به قدرتیابی اخوانالمسلمین در سوریه امیدوار کرده بود و حزب اخوانی عدالت و توسعه در ترکیه نیز برای نقشآفرینی در همه معادلات و تحولات منطقه بهخصوص حوزه عربی دورخیز بلندی برداشته بود، حماس تاکتیکها و راهبردهای خود را بر اساس نزدیکی و هماهنگی راهبردی با اخوانالمسلمین مصر، ترکیه و سوریه و دولت قطر، که خود را حامی اخوانالمسلمین نشان میدهد، 1 اتخاذ کرد و به همین دلیل از محور مقاومت فاصله گرفت."