چکیده:
یکی از داستان های شفاهی بازمانده از ادبیات کهن فارسی که صورت نوشتاری یافته است ، داراب نامه مولانا محمد بیغمی است . این اثر، روایت بلندی است از کشورگشایی - های فیروزشاه ، پسر داراب و داستانی حماسی- عشقی از قرن نهم هجری که از نمونه های ادبیات فولکلوریک به شمار میرود. از آنجا که قصه های عامیانه موقعیت های کهن ، ساده و همگانی را توصیف میکنند، مورد توجه خاص روایت شناسان و ساختارگرایان قرار گرفته اند و بررسی جنبه های مختلف ساختار داستانی آنها میتواند در شناخت ویژگیهای ساختاری روایت هایی از این دست سودمند باشد. از میان ساختارگرایان ، روش تودوروف در بررسی روایت های اسطوره ای، در روشن کردن ساز و کار روایت و به طور خاص قصه ها، موفقیت چشمگیری یافته است . وی این نوع قصه ها را از جنبه های مختلف ، از جمله وجوه روایتی مورد توجه قرار داده است . منظور تودوروف از وجوه روایتی قصه ها، جنبه های مختلف حاکم بر روابط میان شخصیت های قصه است . در این نوشته ، ضمن برشمردن ویژگیهای روایت اسطوره ای، داراب نامه به عنوان روایتی اسطوره ای از جنبه وجوه روایتی بررسی میشود و میکوشد تا با تکیه بر نظریه تودوروف به درک ارتباط متقابل شخصیت ها در داراب نامه دست یابد. پژوهش حاضر نشان میدهد که وجه غالب داستان داراب نامه ، وجه اخباری است و پس از آن وجوه الزامی و تمنایی قرار میگیرد. وجه پیش بین و وجه شرطی نیز، هر یک به سه طریق در داراب نامه نمود مییابد که به خوبی بیانگر روابط و ارتباط حاکم بین شخصیت ها در این داستان است .
خلاصه ماشینی:
داراب نامه ، نظریۀ تودوروف ، روایت اسطوره ای، وجوه روایتی ١- مقدمه قصه ها و داستان های عامیانه از دیرباز مورد توجه عموم واقع شده و جنبۀ تفریح و سرگرمی داشته و گاه با وقایع تاریخی در هم آمیخته است ؛ از جملۀ این داستان های شفاهی بازمانده از ادبیات کهن فارسی که صورت نوشتاری یافته است داراب نامۀ بیغمی است .
فیروزشاه به خاطر سوگندی که میخورد تا هلال عیار از آسیب او در امان باشد؛ حتی زمانی که خیانت وی آشکار شده و هنگام جاسوسی در قصر جهان افروز گرفتار می - شود، از کشتن او صرف نظر میکند؛ اما عین الحیات به خاطر نقض سوگند وفاداری هلال به پدرش ، شاه سرور و همچنین خود وی، به دلیل دردسرها و گرفتاری هایی که خیانت هلال مسبب آن برای عین الحیات بوده است ، در قصر جهان افروز، او را مثله میکند و با بریدن بینیاش به مجازات میرساند (ج ٢: ٢٩٦)، داراب چون سوگند میخورد تا به شاه سرور و یمنیها مهلتی چهل روزه بدهد؛ تا برای صلح آماده شوند و مقدمات ازدواج عین - الحیات با فیروزشاه را آماده کنند؛ حتی با وجود اینکه از خیانت و پیمان شکنی و نامه فرستادن آنها به مصر برای ادامه جنگ آگاه میشود، بر سر پیمان خود میماند و در روز چهل و یکم دستور جنگ میدهد (ج ١: ٤٥٢)؛ بنابراین ، نقض عهد و پیمان بیشتر در بین شاهان متخاصم و دشمنان صورت میگیرد.