چکیده:
الگوی باروری یکی ازالگوهای تکرارشونده و بنیادین در اساطیر جهان است که روایتگر داستان عشق ایزدبانوی آب (عشق و باروری) به خدای گیاهی و به دنبال آن، مرگ و نوزایی خدای گیاهی است. به نظر جرج فریزر (George Frazer)، این الگوی مشترک که مظهر رویش هر سالة گیاهان در بهار، پژمردگی در خشکسالی تابستان و رستاخیز هر سالة آنها در نزد اقوام کشاورز است، به صور گوناگون در متون اسطورهای و حماسی جلوه پیدا کرده است. حماسة ملی «برزونامه» یکی از این آثار حماسی است که به نظر میرسد در زیرساخت خود روایتگر اسطورة باروری باشد، بدین گونه که برزوی کشاورز در این حماسه، نمایندة خدای غلات و گیاهان است که در کنار شهرو، خدای عشق و باروری، عهدهدار زایا کردن طبیعت و بارور کردن موجودات در ایرانزمین است.
خلاصه ماشینی:
"قبل از هر چیز، تطابق شخصیت های حماسه را با شخصیت های اصلی این الگوی اسـاطیری میتوان به صورت زیر نشان داد: خدای باروری میرنده و زنده شونده ؛ برزو زن خدای همسر یا مادرخدای نباتی؛ شهرو ملکۀ جهان زیرین ؛ رامشگر خدای شرور و تباه کننده ؛ افراسیاب به طور کلی، اسطورة باروری، از نظر رویدادهای داستانی، به ترتیب زیر در حماسه انعکـاس پیدا کرده است : ـ اشتغال برزو به کار کشاورزی به همراه مادر در سرزمین شنگان (وضعیت اولیه ).
اتفاقا در آغاز این داستان نیز به ماجرای سیاوش که برزو نمودی دیگر از اوست ، اشاره میشود، بدین گونه کـه برزو در هنگام برشمردن رذایل افراسیاب ، در آغاز داستان بـه کشـتن ناجوانمردانـه و در غربـت سیاوش (در چندین بیت ) اشاره میکند، هرچند نکتۀ کلیدی در بیتی است که برزو در آن بیان میکند که بعد از مرگ سیاوش در آن سرزمین (توران )، زن و شوی با هم همبستر نمیشوند و همان گونه که ذکر کردیم ، از نشانه های مرگ خدای باروری، نزدیکی نکـردن زن و مـرد و دیگـر موجودات بعد از غیبت اوست : «کنـون تـا جـدا شـد سـر او ز تـن ، به تـوران نیـابی تـو بـا شـوی، زن » (همان : ٤٤).
از سوی دیگر، ساختار و تفکر موجود در این اسطوره نشان دهندة علت وجودی سـاختارهای تکراری در متن حماسه هاست ؛ زیرا همچنان که در اساطیر باروری، هرساله چرخۀ نوزایی تکـرار میشود تا حیات ادامه پیدا کند، در حماسـه هـا نیـز قهرمانـان کـه نمـود شخصـیت یافتـۀ ایـن خدایانند، باید در هر دوره ، در قالب شخصیتی جدید، روایت و نوزایی شوند تا چرخۀ قهرمـانی و باروری و بقای کشورحفظ شود ٩ـ شواهد زبانی هر اندیشه و نظام فکری، واژگان مختص خود را به متن تحمیل میکند؛ بدین معنا کـه بـه صورت مستقیم و غیرمستقیم ، زبان اندیشۀ حاکم بر متن ، در بافت متن نمود پیدا مـیکنـد."