چکیده:
در کتابهای تاریخی رشتهی روابط بینالملل روایتی مسلّط در دهههای گذشته ارائه شده است. بر مبنای این روایت، مکتب آرمانگرایی در سالهای میانی دو جنگ جهانی، در عرصه فکری تسلّط کامل داشت و پس از آن حذف گردید. این روایت مسلّط، دلیل شکست مکتب آرمانگرایی را جدایی از عینیّت و خوشبینی ذکر کرده است. از نظر واقعگرایان، مناظرهی اوّل مابین آنها و آرمانگرایان اتّفاق افتاده است. مناظرهای که با پیروزی واقعگرایان به پایان رسید. در دههی گذشته، در نتیجه انقلاب روششناسانه، امکان بازخوانی تاریخ شکلگیری رشتهی روابط بینالملل را فراهم شد. بر مبنای این نگاه تازه، نهتنها برچسب آرمانگرایی برای فهم متفکّران این دوران مناسب نیست بلکه عکس آن؛ ما با جریانهای گوناگون فکری روبهرو هستیم. بنابه این روایت تازه، این نظریّهها در کنار یکدیگر و در دستهای یکسان جای نمیگیرند. بههمین دلیل عنوان آرمانگرایی نه روشنگر؛ که خود برچسبی نادرست برای این دوران پرشور است.
خلاصه ماشینی:
"در این مقاله این سوال مهم طرح خواهد شد که روایت مسلط مورد قبول واقعگرایی چه بود؟ اجزای تشکیل دهندهی آن چیست؟ مفاهیم نوین به چه تغییراتی در مورد فهم ما از تاریخنگاری رشتهی روابط بینالملل منجر خواهد شد؟ در نهایت به این پرسش اساسی میپردازیم که تا چه اندازه برچسب آرمانگرایی روشنگر واقعیت جاری در سالهای مابین دو جنگ است؟ با طرح مفاهیم نوین خواهیم دید که گروه وسیعی از اندیشههای معاصر چون کثرتگرایی، وابستگی متقابل، نظریههای مربوط به سازمانهای بینالمللی همگی در این دوران ریشه دارند.
این روایت مدعی است که مکتب آرمانگرایی بهعلت دوری از همین واقعیت و حرکت در جهت خیالپردازی در طول زمان محکوم به شکست شد و رویدادهای تاریخی چون جنگ جهانی دوم مهر بطلانی بر نظریههای آنها بهحساب میآمد.
سوالی که در اینجا مطرح میشود این است که اگر افسانهای بهنام سنت طولانی، مناظرهی بزرگ و دورهبندی وجود دارد؛ پس چه امری شاخص واقعی اندیشمندان مابین دو جنگ جهانی است؟ مباحث آنها حولوحوش چه محورهایی بود؟ وجه تمایز آنها چه بود؟ حال بایستی پس از رد روششناسانه روایت تاریخی از تولد و رشد رشتهی روابط بینالملل به تاریخ واقعی آن بپردازیم.
اشمیت در مورد بحث سازمانهای بینالمللی و اندامهای حقوقی در بستر نظریهی وابستگی متقابل بیان میکند: «نباید بحث سازمانهای بینالمللی را همچون سنت راستاندیش بهعنوان آرمانگرایی بهحساب آورد بلکه باید آنرا تلاشی جهت تسکین آنارشی بینالمللی دانست که بسیاری از بزرگان سیاسی آنرا بهعنوان یکی از علل بنیادی جنگ جهانی اول تشخیص دادند» (Schmidt, 1998: 191)."