چکیده:
اومبرتو اکو از نویسندگان و فیسوفان مطرحی است که برای کودکان و نوجوانان نیز آثاری نوشته است. سه قصه کتابی است که کودکان را با مفاهیم کلانی آشنا میسازد و از رهگذر داستان، آموزههایی اساسی را به کودکان میآموزد. نگارنده در این نوشتار کوتاه، به بررسی جنبههای مختلف این قصهها پرداخته است؛ مانند نشانهشناسی، شخصیتشناسی، زیباییشناسی و عناصر داستان
خلاصه ماشینی:
نویسنده میداند که بنا نیست متن را اینگونه پیش ببرد؛ زیرا مخاطب ازیکطرف و خود نویسنده و شخصیتها نیز از طرف دیگر از این سکون و یکدستی خسته میشوند و ممکن است کتاب بر زمین گذاشته شود؛ بنابراین طبق قاعدۀ داستان، نویسنده تصمیم میگیرد این آرامش و سکون را بر هم بزند و نوعی دگرگونی و بیثباتی در روند پیشرفت ماجرا به وجود بیاورد: ...
همانطور که میبینیم، در قسمت نشانهها ابزار توصیف در دست نویسنده است تا عنصر روایت را اجرایی سازد؛ نویسنده برای ساماندهی متن توصیفی نیازی به فعلهای واقعی و کنشی ندارد، اگر هم فعل لازم دارد تا ساختمان جملههایش را بسازد، بهنحوی آنها را بهکار میبرد که به کمکشان «رابطه» ای میان فاعل و مفعول برقرار کند؛ این است که غالبا فعلهایش ربطیاند و بیشتر به کار توصیف مکان و زمان و وضعیت آدمها میآیند؛ اما در بخش کنشها، نویسنده به مرحلهای میرسد که باید وظیفهای به دوش آدمهای داستانیاش بیندازد.
او به انسان، به جامعه، به کرۀ زمین فکر میکند قصهها از حیث ارتباط موضوعی، یک تریلوژی یا سهگانه را تشکیل میدهند و همدیگر را تکمیل میکنند اکو بهعنوان یک خردورز نشانهشناس سعی دارد آموزههای فلسفیاش را در قالب داستانهایی بریزد و در آنها بهطور غیرمستقیم، تنفر و انزجار خود را از تمدن امپریالیستی نشان دهد از مهارتهای نشانهشناسانۀ اومبرتو اکو در این داستان همینقدر بس که او گزارههای داستانیاش را در کمال ایجاز ساختهوپرداخته است و آنچه را که برای پیشبرد قصه لازم بوده، طراحی و اجرا کردهاست از محاسن دیگر کتاب باید از ترجمۀ خوب و فارسی سالم و استوار مترجم نام برد.