خلاصه ماشینی:
دارم سقوط می کنم انگار زیر دو پای زخم بس ریگ و سنگریزه به پایین کند فرار در نیمه راه مقصد خود گیر کردهام یک گام رو به پیش صد گام رو به پس چهر شباب و گونة شاداب عمر را با خیش رنج و پنجة غم پیر کردهام با چشم سوزناک و انگشت ملتهب پای به خواب رفته و مچ های پر ورم با تشنه کام قمقمة داغ و بی بخار تاخیرکردهام دارم هنوز میروم، اما نمیرسم گامی جلو نبرده که لغزم به جای پار با چهر پر عرق چون دفتر قدیمی بقالهای پیر هردم کتاب زندگیام را زنم ورق این خستگی ز صخره و کوه بلند نیست با کس مجال منطقی چون و چند نیست رایانه است و صفحه کلیدی به پیش چشم «وب» بسته است و نعره زند شعر من بلند: اشباح بی نشانه و پنهان به آسمان سد بستهاند در رهم «ای وای!