چکیده:
در این مقاله، دامنة پژوهش در شاهنامه نبرد رستم با اکوان دیو است و خلاصهای از حماسة بیئوولف با این داستان مقایسه میشود. هدف اصلی مقاله، روشن نمودن وجوه شباهت و تفاوت میان دو فرهنگ حماسی ایرانی و آلمانی در این دو اثر است . به عنوان مثال، یکی از وجوه شباهت میان این دو فرهنگ آن است که گرندل را از دریچة نگرش به درون مایه و مفهوم شعر میتوان سمبل نفس و پلیدیها و شرارتهای آن دانست. اکوان دیو نیز چنین منظرهای را در ذهن مخاطب آشکار میکند. اما تفاوت در آن است که حکیم ابوالقاسم فردوسی در ابتدای داستان نبرد رستم با اکوان دیو توضیحاتی در مورد این مساله به مخاطب میدهد و میگوید هدف نهان او از روایت این داستان فقط نگرشی سطحی بر آن نیست، بلکه نگرش درونمایهها و فهم معانی و سمبلهای داستان است . فردوسی آگاهانه این سمبل را در داستان ارائه داده است، اما شاعر بیئوولف ناآگاهانه و یا در بیان دیگر بدون این که از ارائة چنین سمبلی آگاه باشد، توانسته است ذهن سمبلیک جوی مخاطبین خود را در اندیشههای ادیان مختلف بر انگیزد.
خلاصه ماشینی:
اما تفاوت در آن است که حکیم ابوالقاسم فردوسی در ابتدای داستان نبرد رستم با اکوان دیو توضیحاتی در مورد این مسأله به مخاطب میدهد و میگوید هدف نهان او از روایت این داستان فقط نگرشی سطحی بر آن نیست، بلکه نگرش درونمایهها و فهم معانی و سمبلهای داستان است .
فردوسی آگاهانه این سمبل را در داستان ارائه داده است، اما شاعر بیئوولف ناآگاهانه و یا در بیان دیگر بدون این که از ارائة چنین سمبلی آگاه باشد، توانسته است ذهن سمبلیک جوی مخاطبین خود را در اندیشههای ادیان مختلف بر انگیزد.
بعضی از داستانهای حماسی که در فرهنگ های مختلف وجود دارد و در آن قهرمان و ضد قهرمان در مقابل هم قرار میگیرند، چون نبرد رستم با اکوان دیو، به خواننده از پشت گسترة داستان هشدار میدهد که الگویی که برای تو بازگفتم، نمونهای گشایندة راه نیکیها سوی توست.
شاعر بیئوولف شاید به طور آگاهانه در فکر ظاهرسازی شرارت و پلیدی نفس در ظاهر ارائه دادن دیوی چون گرندل نباشد، ولی مخاطبی که آن را میخواند، بر اساس ادیان مختلف، اگر با مسائل عرفانی نیز تا حدودی آشنا باشد، میتواند گرندل را سمبل نفس شرور و آزمندی بداند که به سبب عملکرد نادرست خود مطرود و رانده شده از لطف خداوند است و خدا او را از میان انسانها بیرون رانده است.