چکیده:
رساله های سوانح العشاق احمد غزالی و عبهرالعاشقین روزبهان بقلی شیرازی از جمله رساله هایی هستند که به لحاظ موضوع، شیوه بیان، چگونگی به کارگیری زبان، و محتوا مشترکات زیادی دارند. خوانش همزمان و مطالعه بینامتنی این دو رساله می تواند شناخت ما را از قابلیت های این آثار دگرگون سازد و با ویژگی های مشترک یا منفرد آنها آشنا نماید. بعد از مطالعه بینامتنی این دو رساله طبق نظریه ژرار ژنت ، معلوم شد که عبهرالعاشقین به اشکال صریح ، غیر صریح و ضمنی در ساختار کلی و جزئی ، اعم از گزینش واژه، عبارت، اعلام، تلمیح به آیات و احادیث و داستانها و بسیاری از اصطلاحات عرفانی و حتی تفکر حاکم بر اثر تا حد زیادی از سوانح العشاق متاثر بوده است . با وجود ویژگی گفت وگومندی و چندصدایی در این دو رساله ، هریک دارای ویژگی های منفرد خاصی نیز هستند و رابطه بینامتنی آنها وسیع تر از قیاس و تطبیق و برداشت مستقیم از متون پیشین است .
خلاصه ماشینی:
بعد از مطالعه بینامتنی این دو رساله طبق نظریه ژرار ژنت ، معلوم شد که عبهرالعاشقین به اشکال صریح ، غیر صریح و ضمنی در ساختار کلی و جزئی ، اعم از گزینش واژه، عبارت، اعلام، تلمیح به آیات و احادیث و داستانها و بسیاری از اصطلاحات عرفانی و حتی تفکر حاکم بر اثر تا حد زیادی از سوانح العشاق متأثر بوده است .
هرچند موراد متعددیاز واژه ها، ترکیبات ، جملات فارسی و عربی ، و تلمیحات در داخل گیومه در متن عبهرالعاشقین ذکر شده است ، با توجه به تعلق هر دو مؤلف به مکتب عشق و جمال و آشنایی آنان با آثار صوفیانه متقدم ، به نظر می رسد بسیاری از این مفاهیم ، اصطلاحات و واژگان در اختیار مؤلفان بوده و استفاده از این شیوه سخن ، جزء سنت ادبی صوفیانه بوده است و روزبهان بقلی نیازی به نقل قول مستقیم پیدا نکرده است .
و«هو یحب الجمال »؛ جمال محبوب به ذات خود است ؛ (عراقی ١٣٨٤: ٦٣) نظر مجنون هرچند بر جمال لیلی است ، لیلی آینه ای بیش نیست و لهذا قال : «من عشق و عف و کتم و مات ، مات شهیدا»؛ (همان ) ای عزیز این حدیث را گوش دار که مصطفیـ علیه السلامـ گفت : «من عشق و عف ثم کتم فمات مات شهیدا»؛ (عین القضات همدانی ١٣٨٩: ٩٦) روزبهان در عبهرالعاشقین ، بیش از غزالی به احادیث نبوی استناد کرده و بسیاری از مباحث خود را با تأکید بر سخنان پیامبر مؤکد ساخته است ؛از جمله در مهم ترین و اصلی ترین بحث خود که دربارهعشق و جمال است ،می گوید: «چون جمالش از آن جمال بود، عاشق آن جمال آمد؛ چنانک زبده حسن قدم ...