چکیده:
در نظام چند قطبی معطوف به تک قطب دستورکار بین المللی عمدتا توسط قدرت هژمون تعیین میشود. قدرت هژمون همچنین در تعیین اهداف، منافع و مقابله با معارضین خود از آزادی عمل بیشتری در مقایسه با ساختار دو قطبی و چند قطبی بر خوردار است. نمونهای از این تدوین دستورکار بینالمللی را می توان در حوزه تعیین مسیر خطوط انتقال انرژی ملاحظه کرد. طرح خط لوله تاپی نمونه ای از این مورد است. خط لوله مزبور به عنوان یک جایگزین در مقابل خط لوله صلح مطرح است و با وجود موقعیت مناسب استراتژیک و ژئواکونومیک ایران در جهت کنار زدن ایران از معادلات سیاسی منطقهای و بینالمللی ایفای نقش میکند. سوال اصلی مقاله حاضر این است که چه عواملی باعث به تعلیق درآمدن روند اجرایی خط لوله صلح و مطرح شدن خط لوله تاپی به جای آن شده است؟ در پاسخ بهسوال فوق این فرضیه را مطرح میکنیم که فشارهای ساختاری نظام بینالملل از طریق "جامعه پذیری" و "رقابت" و تأثیر آن بر تصمیمگیریها و سیاستگذاریهای کشورهای سهیم در طرح خط لوله تاپی، عامل اصلی به تعویق افتادن روند اجرایی خط لوله صلح و مطرح شدن طرح تاپی به جای آن است.
خلاصه ماشینی:
در میانه دهه ٩٠ میلادی شرکت آمریکایی یونوکـال ٣ بـا همکـاری عربـستان سـعودی و ترکمنستان احداث خط لوله انتقال گاز را از مسیر افغانستان در دسـتورکار قـرار داد، امـا بـا بـه قدرت رسیدن طالبان و تداوم ناامنی در افغانستان شرکت یونوکـال از ایـن طـرح عقـب نـشینی کرد، اما در شرایط فعلی با به تعویق افتادن مجدد خط لوله صلح ، زمینه بـرای اجـرای آن مهیـا شده است و بردی محمداف ، رئیس جمهور ترکمنستان پیشنهاد نیـازف ، رئـیس جمهـور سـابق این کشور را برای ایجاد خط لوله از طریق افغانستان به پاکستان و هنـد احیـاء کـرده اسـت .
در این مقاله استفاده از نظریه گیلپین به دلیل اشاره به دو عامل مهـم یعنـی قـدرت هژمون (نقش آمریکا در تعیین خطوط انتقال انرژی ) و نیز اولویـت منـافع سیاسـی و امنیتـی نسبت به منافع اقتصادی (با وجود اقتصادی تر بودن خط لوله صلح بـه تعویـق انـداختن آن و مطرح شدن خط لوله تاپی نشان دهنده اولویت مسایل سیاسی نـسبت بـه مـسائل اقتـصادی است ) اهمیت دارد و از طرفی ، نظریه والتز نیز با توجه بـه تأکیـدی کـه بـر رقابـت و جامعـه پذیری به عنوان عوامل تأثیر ساختاری دارد، حائز اهمیت است .
نمود تأثیرگذاری ساختار در مـورد دو کشور هند و پاکستان در قالب جامعه پذیری مطرح است که آمریکا به عنـوان یـک قـدرت هژمون از طریق اعمال سیاست های تطمیع و تنبیه ، رفتار آنها را با ساختار همسو می سازد؛ و در قالب رقابت نیز این کشورها برای افزایش قدرت ، تأمین امنیت ، توان رقابت و تأمین انـرژی مورد نیاز همسو با ساختار تک قطب گام برمـی دارنـد.