چکیده:
نشانه- معناشناسی گفتمانی، برآیند نشانهشناسی ساختگرا و نظام روایی مطالعات معنایی است. این دیدگاه، جریان تولید معنا را با شرایط حسّی- ادراکی پیوند میزند و برای تولیدات زبانی، نوعی هستیشناسی قائل است. نشانه- معناشناسی گفتمانی، دلالت بر گونه رخدادی از حضور نشانه- معناها دارد و چگونگی کارکرد، تولید و دریافت معنا را در نظامهای گفتمانی بررسی میکند. نشانه- معناشناسی گفتمان، در قالب فرایندها و در ابعاد مختلف عاطفی، شناختی، حسّی- ادراکی و زیباییشناختی و... مطرح میشود که همه این گونهها در انعطافپذیر و سیّالبودن نشانه- معنا، اشتراک دارند و تحت نظارت فرایند گفتمانی بروز مییابند. در این فرایند، نشانهها در همراهی با معناها، به گونههایی سیّال، پویا، متکثّر، چندبعدی و تنشی تبدیل میشوند. الگوی نشانه- معناشناسی، میتواند به عنوان روشی کارآمد برای تجزیه و تحلیل متون ادبی مطرح و زمینهساز خوانشی تازه از آنها شود. بررسی الگوی نشانه- معناشناسی گفتمانی در شعر قیصر امینپور، این حقیقت را آشکار میکند که او با رویکرد ناب و تازه به پدیدهها و در ارتباطی حسّی- ادرکی با آنها، جریان زیباساز معنا را رقم میزند؛ جریانی پویا و سیّال که با پشت سرگذاشتن مفاهیم فرسوده و غبارگرفته، به نشانهای متعالی تبدیل میشود. این نگاه، نشانهشناسی ساختگرا را به نشانه- معناشناسی سیّال و هستیمدار پیوند میزند. این
خلاصه ماشینی:
بررسی الگوی نشانه- معناشناسی گفتمانی در شعر قیصر امینپور، این حقیقت را آشکار میکند که او با رویکرد ناب و تازه به پدیدهها و در ارتباطی حسی- ادرکی با آنها، جریان زیباساز معنا را رقم میزند؛ جریانی پویا و سیال که با پشت سرگذاشتن مفاهیم فرسوده و غبارگرفته، به نشانهای متعالی تبدیل میشود.
همچنین بر اساس چه فرایندی و کدام کارکرد نشانهمعنایی، عبور از مرزهای «خود» به «غیر»، در گفتمان امینپور، تحقق مییابد؟ بررسی الگوی نشانه- معناشناسی گفتمانی در شعر امینپور، بیانگر آن است که او با رویکرد ناب و تازه به پدیدهها و در ارتباطی حسی- ادرکی با آنها، جریان زیباساز معنا را رقم میزند؛ جریانی پویا و سیال که با پشت سرگذاشتن مفاهیم غبارگرفته، به نشانهای متعالی تبدیل میشود.
2 - ابعاد نشانه- معناشناختی گفتمان 2-1 فرایند حسی- ادراکی گفتمان حلقة گمشدة علوم زبانی بویژه پدیدارشناسی، نشانهشناسی سوسوری و نشانه- معناشناسی گرمسی- پییرسی، پاسخ به این پرسش است که چگونه معنا میتواند از ورای احساس و ادراک به تولید برسد؟ و دلیل طرح چنین پرسشی، در دو نکته نهفته است: اول اینکه به دلیل جریان «گریز از واقعیت» گرمسی، معنای واقعی و حقیقی در پشت پردهای از ظاهر قرار میگیرد و به این ترتیب، رابطة ساختگرا بین دال و مدلول، نمیتواند به تنهایی پاسخگوی تولیدات معنایی باشد.
عامل انسانی بر اساس بنیانی حسی- ادراکی با دنیا ارتباط برقرار میکند و بر اثر آن، دو گونة عاطفی و شناختی در تعامل با یکدیگر قرار میگیرند و فرایند تنشی را شکل میدهند که تعیینکنندة نوع ارزشهای حاکم بر گفتمان است.