چکیده:
در سالهای اخیر مدلهای مختلفی برای تولید دانش دینی از سوی استادان و صاحبنظران دانشگاه و حوزه ارائه شده است. بین این گروه، شمار درخور توجهی از نظریهپردازان، نقدها و دیدگاههای پساپوزیتیویستی درباره علم و فعالیت علمی را نقطه عزیمت مناسبی برای حرکت به سمت تولید علم دینی دیدهاند.پساپوزیتیویسم بر پایه دیدگاه ما طیف متنوعی از نظریهها را تشکیل میدهد که درباره مدعیاتی همچون عینیت، بینالاذهانیت و عقلانیت تردید کرده و به نوعی از نسبیگرایی گذر کردهاند که یکی از تاثیرگذارترین نمونهها را میتوان در نظریه پارادایمهای کوهن مشاهده کرد.مدلهای علم دینی یادشده در این مقاله که اساس کار خود را با پذیرفتن چنین دیدگاههایی آغاز نمودهاند، به جز نمونه علم مقدس نصر و دیدگاه زیباکلام، از یک سو به دلیل پذیرفتن چنین دیدگاههای نسبیگرایانه و از سوی دیگر تمایل به مدعیات پوزیتیویستی با مشکلی اساسی مواجهاند. این مشکل را میتوان ناتوانی در سازگاری بین ادعاها و نتایج نظری دو پارادایم ناسازگار دانست.
خلاصه ماشینی:
"نتایج و الزامات نظری نظریه کوهن چه چیزی سبب میشود ما میان پارادایمها دست به انتخاب بزنیم؟ آیا معیاری جهانشمول برای گزینش وجود دارد؟ آنچه سبب برتری یک پارادایم بر دیگر پارادایم در نگاه دانشمندان میشود چیست؟ بنا به نظر کوهن هیچ برهان خالص منطقی که به برتری پارادایمی بر دیگر پارادایمها منجر شود و سبب تغییر معقول حرکت یک دانشمند از یک پارادایم به پارادایم دیگر باشد وجود ندارد، بلکه این تغییر به سبب عواملی بیرون از علم اتفاق میافتد؛ مثلا چیزهایی مانند سادگی، مرتبطبودن با نیازهای جامعه، توانایی حل بعضی مسائل(چالمرز، 1378، ص۱۱۶)؛ ولی دلیل دیگری هم وجود دارد که حضور برهان منطقی در انتخاب و گزینش بین پارادایمها را منتفی میسازد و آن این است که مدافعان یک پارادایم، مجموعه متفاوتی از اصول، موازین مابعدالطبیعی و مقدماتی که پارادایم را میسازد در نظر دارند که در مقام مقایسه اگر معیارهای هر کدام از پارادایمها مورد قضاوت واقع شود، ممکن است از دیگر پارادایمها مناسبتر به نظر آید (همان).
سعید زیباکلام روش خاصی را توصیه نمیکند، بلکه به نوعی در خوشبینانهترین حالت، قائل به تکثر روشی و در بدبینانهترین حالت معتقد به آنارشیسم روشی است که اگرچه راه را برای علم دینی باز میکند، اما در صورت وقوع علم دینیای برخاسته از چنین دیدگاهی، چگونه میتوان مدعی برتری علم تولیدشده بر علم متداول امروزی یا اشکال دیگری از علمها که از بومهای فرهنگی دیگری برخاستهاند شد؟ علاوه بر این، چنین علم دینیای چگونه میتواند با گزارههای بیشماری که در سنت دینی اسلامی موجود است و واقعگرایی، عقلانیت، دسترسی به حقیقت و قابل دسترسبودن معرفت را میپذیرند سازگار شود؟ مدلهای خسرو باقری، حسین بستان و آیتالله جوادی آملی با دو الگوی یادشده از این نظر مشترک است که این مدلها نیز، فرض ورود و دخول ارزشهای فرهنگی و پیشفرضهای متافیزیکی را میپذیرند، اما هر سه پارادایم هر کدام به شیوه مخصوص به خود، با مدعیات پوزیتیویستی همچون واقعگرایی، عینیت و عقلانیت علم نیز همدلاند."