خلاصه ماشینی:
"گرچه عدهای از محققین و نخبگان سیاسی ایران در یکصد سال اخیر تلاش کردند از طریق: الف) تقلیل مبانی معرفت شناسی؛ ب) فشرده کردن این مبانی؛ ج) مسخ این مبانی؛ د) تحریف و تخفیف این مبانی؛ هر دو گفتمان اسلام و غرب را به نوعی همساز یا غیر قابل همگون نشان دهند، اما انقلاب اسلامی پایان همهی تلاشهای تلفیقی، تفکیکی و تقلیلی و امام خمینی متفکر اندیشهی پساسکولار و گذار از جامعهی مدنی به جامعهی توحیدی در جهان معاصر میباشد.
امام خمینی حکیم وحدت، زعیم کثرت و نظریهی انقلاب اسلامی برای درک نظریهی انقلاب اسلامی به عنوان یک نظریهی پساسکولار و تفاوت آن با نظریههای سکولار غربی، باید چشمانداز دو مفهوم «وحدت» و «کثرت» و نحوهی همسازی و تعامل این دو مفهوم را در یک نظریهی سیاسی و سامان اجتماعی برآمده از آن نظریه، به دقت مورد تجزیه و تحلیل قرار داد، چون: عالم خلقت در باورهای سالک الی الله تجلی اسماء الهی است.
امام خمینی(ره) و نظریهی انقلاب اسلامی در این سیر فلسفی و تاریخی یک انقطاع تاریخی از گذشته نیست؛ بلکه یک حرکت مستمر اجتماعی متصل به گذشته است، از یک طرف ریشه در مبانی عمیق تاریخ دارد و از طرف دیگر ارادهی معطوف به آینده در آن نهفته است.
[1] نمیتوان گفت که برقرار ساختن قواعد جدید و نظامهای سیاسی نو همان قدر خطر در بردارد که کشف دریاها و سرزمینهای ناشناخته[2]، زیرا این نوگرایی برای جوامعی دارای خطر است که بر مبانی یک سیر طبیعی و الهی رشد نمیکنند، اما در نظریهی انقلاب اسلامی چون نو شدن پیوسته و مستمر در ذات نظام هستی و جامعهی انسانی نهفته است، ضروری و حیاتی است."