چکیده:
عبدالرحمن جامی- که خود از دست پروردگان مکتب تعالی بخش عرفان و شناخت حقیقت است - در جای جای آثار خویش ، بخش مهمی را به بیان مسائل عرفانی و معرفت حقیقی اختصاص داده است . از جمله در مثنوی سلسله الذّهب به بحث درباره ی آداب سلوک صوفیه - که شامل چهار رکن ابدال با عناوین : « عزلت ، صمت ، جوع و سهر" است - می پردازد و تصوّف را حقیقت اسلام دانسته ، رسیدن به بالاترین مراحل عرفان نظری و عملی را در پرتو سیر و سلوک می داند.جامی در شرح این چهار رکن از آرا و افکار ابن عربی به ویژه رساله ی حلیه الابدال او تاثیر خاص پذیرفته است . وی " عزلت " را کلید گنج شهود و علاج رنج وجود خوانده ، به دو نوع عزلت اشاره می کند: اول - عزلت سالکان به جسم . دوم - عزلت عارفان به هوش و خرد و پس از آن به بیان سه دسته از طبقات ارباب عزلت می پردازد. در بحث از " صمت " ( = خاموشی) نیز دو نوع آن ، یعنی: خاموشی زبان و خاموشی دل را بیان می دارد. در مبحث " جوع "، شرح اقسام جوع از قول ابن عربی را مطرح می کند و بالاخره در بحث از « سهو» به اهمیت آن و اجتناب ناپذیر بودنش برای سالک طریقت صحّه می گذارد.
خلاصه ماشینی:
"و برای این گفته اند کی عارف کیست ؟ گفتند: کائن بائن : با مردمان بود به ظاهر و از ایشان دور بود به سر » ( عثمانی، ١٣٤٥ ) ١-١- اقسام عزلت : جامی در بیان اقسام عزلت با استناد به سخن ابن عربی در حلیه الابدال که قائل به دو قسم از آن است ، می گوید: عزلت بر دو نوع است : یکی عزلت سالکان و مریدان به جسم ؛ به این معنی که سالک از همه چیز چه خاص و چه عام و از همه ی علایق و دل بستگی ها جدا شود و انزوا و خلوت نشینی را وجهه ی خود قرار دهد و از سخن گفتن با دیگران و آمیزش با افراد که منجر به غیبت و گناه می شود خودداری کند و قبل از این که مرگ به سراغش آید، رشته ی تمام آمال و آرزوهای خود را از تعلقات قطع کند: آن بود عزلت جسد که مدام بگسلی از همه چه خاص و چه عام در بر اهــل زمانه دربنــدی جا به جز کنج خانه نپسندی پا نفرسایی از خروج و دخول لب نیالایی از کــلام فـضول به مقــالات خلـــق دم نزنی به مـلاقاتـشان قــدم نــزنی خسـرشان عین ســود انگاری بخلــشان محض جود پنداری پیش از آن کت برد اجل زهمه ببــری رشــته ی امــل ز همه (ص ٩٧ ) و دیگر عزلت عارفان به هوش و خرد؛ با این بیان که عارف باید دلش را از همه ی تعلقات به غیر دوست خالی کند و از تمام موانع راه وصول به لقاء حضرت حق جدا باشد او نباید غیر خدا را در حریم دلش جای دهد، بلکه باید باطن خود را از اشتغال به ما سوی الله پاک کند و همه ی همت خود را فقط به خداوند معطوف دارد تا آینه ی دلش از زنگار وابستگی ها پاک شود و شایستگی تابش نور الهی گردد: عزلت هوش آن که غیر خدای در حریم دلت نیاید جای وا کنی انـدک اندک اندیشه از همه تا شوی یک اندیشه چون یک اندیشگیت پیشه شود دولت گه گهت همیشه شود هر چه بند تو بندگی گردد بندگی جمـــــله زندگی گردد بی نشان بنده ای شوی احدی جان فشان زنده ای شوی ابدی بی نشــانی و جان فشــانی تو گردد اســبـاب زنــدگانی تو (همان ) ١-٢- طبقات ارباب عزلت در حلیه الابدال برای ارباب عزلت و اصحاب خلوت سه دسته ذکر شده است : « و للمعتزلین نیات ثلاث : نیه اتقاء شر الناس و نیه اتقاء شره المتعدی الی االغیر و نیه ایثار صحبه المولی."