چکیده:
نخستين گام در كارآمدي و ثمربخشي هر مطالعه و پژوهش، شناخت مبادي تصوري و تصديقي، به ويژه مباني روششناختي آن، است. فلسفه تطبيقي نيز به عنوان روي آوردي نوپا در پژوهش هاي فلسفي، روش شناسي خاصي دارد كه بايد آن را كشف كرد و در مطالعات فلسفي تطبيقي به كار بست. شايد بتوان سخنراني سال 1353 هانري كربن در دانشگاه تهران را نخستين بحث جدي درباره فلسفه تطبيقي در ايران دانست. كربن در اين سخنراني، بر اساس ديدگاه خاص خود از حكمت اشراقي و با نقد تاريخ گرايي، تلاش كرد ماهيت فلسفه تطبيقي را آشكار ساخته، روشي كارآمد و غيرسليقه اي براي آن ارائه نمايد. او بر اساس روش پديدارشناسي فلسفي هوسرل، درباره فلسفه تطبيقي تامل كرد و آن را يگانه روش مطالعات فلسفي تطبيقي معرفي نمود. مقاله حاضر با هدف تبيين ديدگاه كربن درباره روش شناسي فلسفه تطبيقي با استفاده از مباني و آموزه هاي پديدارشناسي هوسرل و عمدتاً بر اساس متن سخنراني مزبور و بررسي و نقد آن به قدر ميسور به رشته تحرير درآمده است.
خلاصه ماشینی:
"ازاینرو، پدیدارشناسی درواقع، دیدگاه طبیعی را، که مطابق با آن، جهانی زمانیـ مکانی از امور واقع، مستقل از ما و در برابر ما وجود دارد و ما بدان تعلق داریم (هوسرل، 1375، ص 44)، کنار میزند و اظهار میدارد که جهان، نفس ظهوری است که برای ما دارد و در ذات آگاهی ما مأخوذ است؛ زیرا آگاهی ما در همة اشکال گوناگون آن، همچون ادراک، تخیل، یادآوری، باور، میل، و طلب، ذاتا آگاهی به جهان است و در نسبت با آن معنا پیدا میکند.
مرحلة دوم زمانی آغاز میشود که با فرض صحت و اعتبار عناصر مزبور از خود بپرسیم: آیا میتوان از پدیدارشناسی بهعنوان روشی برای تطبیق فلسفهها با یکدیگر بهره جست؟ مطلب را با ذکر نکتهای نقدگونه بازای هریک از این دو مرحله پی میگیریم: به نظر میرسد تأویل پدیدارشناختی هوسرل، که درواقع همان تفکیک کانت میان «نومن» و «فنومن» است، بهرغم ادعای او، منجر به «سوبژکتیویسم» میشود؛ زیرا درست است که حذف متعلق ادراک و اندیشه بهمنزلة حذف خود آن است، اما باید معلوم باشد که متعلق ادراک واقعا چیست؟ اگر متعلق ادراک ر ا وجود واقعی جهان بدانیم در آن صورت، در پرانتز گذاشتن آن بیمعناست، و اگر آن را وجود پدیداری جهان دانسته، وجود واقعی جهان را در پرانتز قرار دهیم، با دو مشکل مواجه خواهیم شد: اول اینکه وجود پدیداری جهان چیزی جز ادراک جهان نیست.
بنابراین، درست است که برای تطبیق فلسفهها و اندیشهها با یکدیگر، باید ابتدا به عمق معنا و مقصود آنها دست یافت و حقیقت مسطور در آن سوی عبارات و الفاظ ظاهری را جست و این کار را از آن نظر که مطابق و هماهنگ با هدف پدیدارشناسی است میتوان نوعی پدیدارشناسی محسوب کرد، اما بهراحتی نمیتوان پذیرفت که روش پدیدارشناسی هم در خصوص آن قابل اجراست."