چکیده:
فقه حکومتی، یکی از مراحل تکاملی فقه اسلامی است که دغدغه دارد تا مسائل حوزه حاکمیت اسلامی را تبیین کند. واکاوی این مساله که در عصر مشروطیت، فقه با موضوعیت حکومت اسلامی و سیاست دینی، چگونه با موضوعات روز مبتلا به اجتماعی برخورد کرده است و چرا فقه اسلامی با تمام قوتهایی که برای استنباط مباحث اجتماعی و سیاسی دارد، ورود و تاثیر لازم و کافی را نداشته، بحثی پر دامنه است که باید ابعاد مختلف آن را بررسی کرد و از زوایای جامعه شناسی علم و جامعه شناسی معرفت به تبیین و توضیح آن پرداخت.هدف از این پژوهش تبینی و توصیفی، جامعه شناسی تطورات فقه حکومتی در دوران مشروطیت است که به صورت کتابخانهای گردآوری شده است.این پژوهش ما را به این نتایج میرساند که فقه حکومتی، اگرچه بر اساس ساختار اجتهادی بنا نهاده شده، اما این گونه نیست که شرایط اجتماعی و سیاسی بر آن تاثیرگذار نباشد، بلکه عواملی همچون ضرورتهای برخاسته "از مواجهه هوشمندانه مسلمین با مدرنیته" "بسطاندبشههای اجتماعی فقیهان" "رغبت فقیهان اصولی فلسفه خوانده به گذر از فقه مساله محور به فقه جامعه محور در قالب نظامنامه اجتماعی " "و ضرورت مقابله استراتژیک با استعمار" که به رشد فقه حکومتی کمکی شایان کرده است.
خلاصه ماشینی:
دوم: با در نظر گرفتن غرب و استعمار آن، استبداد و ماهيت استبداد ايران هم درست شناخته نشد و نتيجه اين سهلانگارى، سيطره استبداد سلسله و نظام شاهنشاهى پهلوى بود" (نجفى، 1378) از دلايل ديگر هم مىتوان به "حفظ هويت شيعى كشور ايران در مقابله با كشورهايى كه به تازگى با هويت سنى شكل گرفته بودند"، "پررنگتر شدن نقش علمى و عملى حوزههاى علميه ايران در كنار حوزه علميه نجف"، "افتراق طبقات و شكل گيرى قشرهاى اجتماعى جديد در شهرها و در نتيجه تخصيص نقشها و كاركردها"، "حركت به سمت هستهاى شدن خانوادهها"، "مركزيتيابى روابط ملى و افزايش دامنه تاثير حكومت سياسى در اعمال قدرت و تعيين مقدرات زندگى جمعى"، "گسترش ساختارهاى بين المللى و ايجاد جنگهاى بين المللى" و "گسترش مبادله اقتصادى ميان كشورها و در نتيجه نفوذ استعمار از طريق معاملات تجارى همچون قرارداد تنباكو در عصر ناصر الدين شاه" اشاره كرد.
حقيقت اين است كه فقه سياسى شيعه در عصر مشروطيت به دليل"ضرورت برخاسته از مواجهه هوشمندانه مسلمين با مدرنيته"، "بسط انديشههاى اجتماعى فقيهان به واسطه ظهور افرادى همچون سيد جمالالدين اسدآبادى و هويت يافتن فقيهان به عنوان مصلح اجتماعى"، "رغبت فقيهان اصولى فلسفه خوانده به گذر از فقه مساله محور به فقه جامعه محور در قالب نظامنامه اجتماعى" و "مقابله استراتژيك با استعمار" بيش از گذشته تحرك علمى داشت و فقيهان در عرصه بحث و درس و نوشتن رسالههاى فقه حكومتى فعال بودند اما اين حركت نه تنها به افق مطلوب خود نرسيد، بلكه دچار نقصها و ضعفهايى هم بود كه به نظر مىرسد "عدم تشكيل حكومت"، "رسوخ انديشه اخبارىگرى در لايههاى مختلف حوزويان" "قفل شدگى تاريخى" و "رسوب انديشههاى ضد اجتماعى يا غير اجتماعى متاثر از برداشت نادرست از مفاهيم دينى" از جمله دلايل آن است.