چکیده:
انسان ها از گذشته، بر حسب نوع بافت محیطی یا اقلیمی و اجتماعی خود، ضمن استفاده عمل ی از موجودات بی جان و جاندار محیط خود، از قبیل جماد، گیاه و حیوان، روابط و مناسبات خیالی و نمادین را نقش آفرینی می کردند. زمینه اصلی همۀ نظام سازي ها و مفهوم پردازي ها، فرهنگ و نهادهاي فرهنگی اند. اندیشۀ طبع نگرانه مبتنی بر اخلاط چندگانه و قرار می گیرد که به مرور زمان، از « انسان - طبیعت » رابطۀ انسان با جماد، حیوان و گیاه ، در چارچوب بنیادي تر دلالت هاي انضمامی به دلالت هاي انتزاعی و استعاري تبدیل می شوند. این استعاره ها، نقش عمده اي در تخیل و گفتمان معرفتی ابن خلدون داشته اند. این مقاله، با روش اسنادي، به استفاده از استعاره ها ي طبیعت گرایانه در مباد ي معرفتی گفتمان ابن خلدون می پردازد. گرچه امروزه استعاره هاي طبیعت محور ي و طبع نگرانه، در بین اندیشمندان و متفکران اجتماعی، استعاره هاي مرده و غیرفعال محسوب می شوند، اما مبادي و پیش فرض ها ي معرفتی اندیشۀ ابن خلدون را فراهم کرده است. او هم در تبیین جهان محسوسات و هم عالَم اجتماعی از استعاره هاي طبع گرایی سود جسته است.
Long ago man، in addition to making objective and practical use of the animate and inanimate beings in his environment including solid bodies، plants and animals، assumed imaginary and symbolic relations according to his environmental، climatic and social context. Culture and cultural institutions prepare the ground for all types of systematization and conceptualization. The temperament-based view based on the multiple temperaments and relationship of man with inanimate beings ،animals and plants are found in a more fundamental framework of "human- nature" which turn، over time، from concrete implications into abstract and metaphorical implications. These metaphors have a major role in Ibn Khaldun's epistemical imagination and discourse. Using a documentive method، this paper discusses the use of naturalist metaphors in the epistemical principles of Ibn Khaldun's discourse. Today، although social thinkers and scholars regard naturalist and temperament- based metaphors as dead and obsolete، these metaphors have formulated the epistemical principles and presumptions of Ibn Khaldun’s thoughts. He also uses the temperament –based metaphors to explain both the world of the senses and social world.
خلاصه ماشینی:
سؤالات مقاله این است که استعارههای طبعگرایی و طبیعتگرایی در اندیشة ابنخلدون، چگونه نقش بسته است؟ او چگونه به کمک استعارة طبعگرایی، پدیدههای موجود در جهان محسوسات و دنیای اجتماعی را تبیین کرده است؟ سنخها و طبقهبندی او از جامعه، بر مبنای چه استعارههایی استوار است؟ مبانی نظری و چارچوب مفهومی مباحث مربوط به استعاره، از دیرباز کانون توجه حوزههای مختلف، به ویژه مطالعات ادبی بوده است.
وی با استفاده از استعارههای طبعگرایی معتقد است: انسان دارای سرشت مدنی است؛ بدینمعنا که ناگزیر است اجتماع تشکیل دهد و برای ادامه حیات و مبارزه با طبیعت، به تعاون نیاز دارد و هرگاه اجتماعی تشکیل شد، ناگزیر باید حاکمی در میان باشد که از تعدی دستهای به دسته دیگر دفاع کند؛ چون تجاوز و ستم در طبایع حیوانی بشر ملحوظ است و انتخاب حاکم بر مقتضای اندیشه و سیاست است (همان).
وی در تأثیر محیط بر رفتار انسانها، از استعارههای حیوانی و طبعمحوری استفاده میکند و معتقد است: زندگی شهرنشینی فرد را ناتوان میسازد: این امر را میتوان در حیوانهای غیراهلی چون گاو وحشی و آهو و بزکوهی و گورخر نیز مورد مطالعه قرار داد که هرگاه خانگی شوند و به سبب آمیزش با آدمیان خوی رمندگی آنها زایل گردد و آذوقه و خوراک آنها فراوان و رنگارنگ شود، چگونه وضع آنها در شدت و جستوخیز و حتی چگونگی راه رفتن و رنگ پوست تغییر میپذیرد.
نکته مهم اینکه ابنخلدون، به اثر آب و هوا بر خلق و خوی انسانها بر اساس مقایسه افراد در اقالیم مختلف نیز معتقد است و از استعارههای طبیعت، برای روانهای آدمی استفاده میکند.