چکیده:
اين مقاله سعي بر آن دارد كه ارزشهاي جغرافيايي ادبيات تطبيقي معاصر را در ارتباط با رشته هاي تاريخ و مطالعات منطقه اي مورد بررسي قرار دهد. گلچينهاي ادبي رايج در اين زمينه، مخصوصا تازه ترين نسخه ي «گلچين تئوري و نقد نورتن» (2010) در اين راستا مورد بررسي قرار گرفته اند. سوال تحقيق به اين گونه است: چرا ادبيات تطبيقي كه در جهت تثبيت موقعيتش با چارچوب هاي پسا استعماري عمل مي كند؛ همواره نگاهي اروپا محور دارد. در حاليكه در روندي تاريخي و در قالب نهادي و تجربي نسبت به آرشيوهاي غير اروپايي ديد بازتري داشته است. دستاوردهاي منتقدان ادبي و نظريه پردازان عرب و ايراني از عبدالقاهر جرجاني (و. 1078) تا محمد غنيمي هلال (و. 1968) در عرصه ي مطالعات ادبيات تطبيقي به دقت مورد بررسي قرار گرفته است. همچنين مشاركتهايي كه ممكن است در آينده اي نزديك از اين مناطق در قالب نويسندگان عربي و فارسي كه ميراث اروپايي را به نقد و چالش بگيرند؛ مورد توجه بوده است. بازتاب تفكرات فرانكو مورتي و ديويد دمروش در ارتباط با ادبيات جهاني گذشته و آينده در ديالوگ برنامه هايي براي ادبيات تطبيقي قرار گرفته است كه به وسيله ي گاياتري سپيواك، اميلي اپتر و ستنلي كورنگولد پيشنهاد شده بود. مقاله ي پيشرو در اين راستا اين دو پيشنهاد را به تفصيل ارائه داده است: اولا، جغرافياي متفاوت رشته ها با منشا مكاني تئوريهاي ادبي هماهنگ شود. دوما، توجه بيشتر به انعطافهاي فرهنگي، زماني و سياسي ادبياتهاي مختلف كه در برگيرنده آرشيو اين رشته هستند؛ صورت گيرد. چالشهاي خاص جهاني شدن ادبيات تطبيقي در ارتباط با موانع اساسي مدرنيته مورد بررسي قرار گرفته است.
خلاصه ماشینی:
"اگـر مطالعـات ادبیات تطبیقی باید برتری و اولویت را به "غیر قابل ترجمه " بدهد – که البته من در اینجـا نمی خواهم از مؤلفین نامبرده ی بالا جدا شوم ، بلکه می خواهم مفاهیم ضمنی آنها را دنبال کرده باشم – این امر، ضرورت عمل تطبیق و مقایسه در رشته ی ادبیات تطبیقی را چگونـه میتواند به سرانجام برساند؟ مگر نه این است که آنچه حتی در شرایط خودش قابل توصیف و شرح نیست [در اینجا منظور "غیر قابل ترجمه بودن " است ،] به دشـواری مـی توانـد در حیطه ی تطبیق و مقایسه قرار گیرد؟ به نظر من ، و بـدون توجـه بـه ایـن قضـیه ی نظـری جذاب ، که مقایسه نمودن دقیقا مترادف با ترجمه کردن نیست ؛ ماهیت دانـش بـه گونـه ای است که حتی مقایسه گرها نیز بناچار به سنت هایی گرایش پیدا می کنند که دارای بیشترین آشنایی با آن و زمینه های موجود در آن هستند.
و یا اینکه آیا توزیع [مغرضانه و نامناسب ] زمانی در آنتولوژی نورتون NATC در واقـع مصداق اشاره ی "عبد الفتاح کیلیطو"١٦ است که مـی گویـد (٢٠٠٢ ,cAbdelfattah Kilito) آرشیوهای مدرن بیشتر تمایل و گرایش به ادبیات جهانی دارند تـا اینکـه متـونی باشـند از دوران قرون میانه و یا زمان های کهن ؟ و چگونه میتوانیم ایـن مسـاله را توجیـه کنـیم کـه ، هرگاه چند فرهنگی بودن و کثرت گرایی توسط آنتولـوژی NATC و نیـز متـون معیـار در سایر آنتولوژیها، فراخوانده شده اند؛ [آنها بدون درنگ ] به سمت مدرنیته تغییـر جهـت مـی دهند؟ در مقابل ، گذشته دارای ایستایی ورکود نسبت به قـوانین معیـار [و موجـود] اسـت ."