چکیده:
مرزها به عنوان زمینههایی برای کنشهای انسانی، زندگی روزمره مردمان مناطق مرزی را به شدت تحت تأثیر قرار داده و تجربیات ویژهای را در ابعاد مختلف اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی برای مردمان ساکن در این مناطق رقم زدهاند. ادراک مفهوم مرز برای مردمان منطقه مرزی همراه با درگیری با چنین وضعیتهایی است و با توجه به این نوع تجربیات است که ادراک آنها از زندگی شکل میگیرد. هدف این پژوهش این است تا با استفاده از پارادایم تحقیق پدیدارشناسی تفسیری به بررسی معانی و ادراکات مردمان شهر نوسود از زندگی در منطقه مرزی پرداخته و چگونگی زندگی مرزنشینی را در بیناذهنیتهای آنها بررسی کند. واحدهای نمونه در این پژوهش با استفاده از نمونهگیری هدفمند انتخاب شدهاند که پس از انتخاب 33 مصاحبه شونده، حجم نمونه به اشباع رسید. تکنیک گردآوری دادهها در این پژوهش، مصاحبههای عمیق-ساختارنیافته، مشاهده مشارکتی و یادداشتهای میدانی بودهاند. در نهایت با استفاده از روش تحلیل دادهها بر مبنای طرح ونمانن، شش تم اصلی برای بیان تجارب زیسته مردمان منطقه مرزی شهر نوسود و نحوه معنایابی آنها، از دادهها بیرون کشیده شدند. تمهای اصلی در این پژوهش شامل: «در مرکز سیکل دلهره و اضطراببودن(بهواسطه شرایط اضطرابزا احاطهشدن)»، «کنترل نداشتن بر اوضاع و احساس سردرگمی»، «از مرکز توجهات دور بودن(احساس فراموششدگی)»،«درگیر بودن با نگرشهای عمومی»،«استراتژیهای سازگاری»، «تلاش برای فهم عوامل اثرگذار» میشوند.به طور کلی، یافتههای این پژوهش بیانگر این است که تجربه زندگی مرزنشینی برای شرکت کنندگان در این پژوهش، از تفاوتهای فرهنگی و زبانی که چالشها، مشکلات و نگرانیها را تشدید میکنند، الهام میگیرد. وارد شدن این عناصر در گستره معانی پاسخگویان موجب میشوند تا مشکلات و نگرانیها این امکان را پیدا کنند که در موقعیتی دیگر مطرح شوند. پاسخگویان در تلاش برای فهم مشکلات و سختیهای زندگیشان معنای جدیدی به آنها میدهند و از این طریق روابطی را بین خود و دیگران شکل میدهند که در نهایت مرزهای هویت قومی آنها را بازنمایی میکنند.
خلاصه ماشینی:
"از این رو، می توان «چالش های جنگ برای خود و دیگران : خاطره جنگ و امتداد آن در زمان حال و آینده »را بهعنوان یکی از تم های فرعی در بیان تجارب زیسته پاسخ گویان برگزید: جنگ ایران با عراق که در طی ٨ سال به وقوع پیوست در حافظه پاسخ گویان به صورت آشکاری تأثیر گذاشته است به گونه ای که پاسخ گویانی که بیش از ٢٨ سال سن دارند دوره کودکی شان را همراه با درگیری هایی که با این پدیده داشته اند، توضیح داده و وضعیت زندگی - شان را در این دوره ، دائما مورد پرسش قرار می دهند.
یکی به خاطر این که تا حدی زیست شان در منطقه مرزی امری غیرارادی و ساختاری بوده که کاری نمی توان برایش انجام داد و دیگر این که مهاجرت به شهرهای مرکزی به «لحاظ مالی » هزینه بردار است بسیاری از پاسخ گویان می گویند اگر به لحاظ مالی توانایی رفتن به مناطق مرکزی تر کشور را داشتند از این منطقه مهاجرت می کردند و برخی دیگر، «هزینه های اجتماعی » و «ناتوانی از گسستن روابط خویشاوندی شان » را دلیل ماندنشان در مرز بیان می کنند.
و از طرفی دیگر در بیان وضعیت خود در مقایسه با مرزهای سایر کشورها معتقدند که وجود شباهت فرهنگی با مردمان سایر مناطق به کاهش پتانسیل های زندگی مرزنشینی کاسته است و در عوض به شکل گیری چالش هایی منجر شده که عمدتا از نوع چالش های فرهنگی هستند: پاسخ گویان با عباراتی نظیر «متفاوت بودن به لحاظ فرهنگی » «سیاسی بودن مرزهای اینجا» «استحاله معنایی مفاهیم » «کاهش زمینه برای فعالیت های فرهنگی » «حاشیه بودن » «برخورد با توجه به پیشینه تاریخی » و بسیاری دیگر از این قبیل عبارات حس متفاوت بودن از دیگران را ایجاد می کنند."