چکیده:
كلام و عرفان از امهات علوم اسلامي به شمار مي روند و هر چند در روش اختلاف دارند و هر يك از منظر خاص خود به طرح مباحث ديني پرداخته اند، در موضوعات متعدد مشتركند. «بهاء ولد» كه از عارفان قرن ششم و هفتم هجري است، از جمله عارفاني است كه در «معارف»، اثر يگانه اش كه تنها راه شناخت شخصيت علمي و معنوي اوست، ضمن بيان انديشه هاي عرفاني خود نيم نگاهي نيز به مباحث اعتقادي و كلامي داشته است. بهاءولد از پايگاه يك عارف و عالم اشعري و با پيروي از روش عرفاني به طرح موضوعات كلامي پرداخته و به حل مشكلات ديني در اصول عقايد از قبيل توحيد، اسما و صفات الهي، جبر و اختيار، امكان رويت خدا، تعدد اديان و... توجه كرده است. طرح مباحث مختلف كلامي از سوي بهاءولد، متاثر از بعد عرفاني شخصيت وي است. او تحت تاثير روش شناسي و معرفت شناسي عرفاني و بدون تعصب ورزي بر مذهب كلامي خويش، با ظرافت و مهارت، مباحث مهم كلامي را تبيين كرده است. بر اين بنياد، نزديكي و هماهنگي روش عرفاني و كلامي در انديشه بهاء ولد، علي رغم تمايز و اختلاف ذاتي آنها قابل توجه است.
Kalam and mysticism are very important in Islamic sciences. Although they have different methodology and each introduces the religious topics in its own way، they share lots of subjects. Baha Walad، who is a sixth century mystic، is one of the mystics whose unique work، “Maaref” represents the only clues that help to know his scientific and spiritual character، and in this work in addition to presenting mystic thoughts، he has mentioned some beleifs and Kalami thoughts. Baha Walad following mystical method has introduced Kalami topics as a mystic and an Ashʿari scholar، and he paid attention to find solutions for religious problems regarding some principles like monotheism، names and attributes of God، theological determinism and free will، possibility of visiting god، multiplicity of religions،… .
خلاصه ماشینی:
اندیشه های کلامی در باب توحید در آراء اعتقادی بهاءولد محمودرضا اسفندیار * چکیده کلام و عرفان از امهات علوم اسلامی به شمار می روند و هر چند در روش اختلاف دارند و هر یک از منظر خـاص خـود بـه طـرح مباحـث دینـی پرداختـه انـد، در موضوعات متعدد مشترکند.
همین طور که پیداست ، بهاء دغدغه ها و تردیدهای خود را در بـاب درسـتی جبـر یـا اختیار بازگو کرده و آنگاه خود را قـانع سـاخته اسـت کـه دیـدگاه معتزلـه در ایـن بـاب درست تر است ؛ زیرا در غیر این صورت بسیاری از مبانی و احکام دین ، بی معنی و معطـل خواهد بود و ناامیدی و سستی در انجام اوامر و نواهی الهی و نیز بـی تفـاوتی نسـبت بـه دیگران را در پی خواهد داشت .
بهاء بر اساس روش کلامی - عرفانی خود حتی به امکان رؤیت خدا در این جهـان نیـز باور دارد، اما چنین استدلال می کند که رؤیت در این جهان از فرط نزدیکی ممکن نیسـت ، همانطور که ما به واسطة مردمک چشم می بینیم ، اما هیچ گاه خود مردمک را نمی بینیم : «می بینی که بصر من مر بصر و چشم و مردمک دیدة خود را نمی توانـد دیدن، از غایت آنکه مردمک دیدة من به دید من نزدیکتر است ؟ پـس الله از مردم دیدة من به دید من نزدیکتر است و الله چنین عادت کـرده اسـت اجزا را که نزدیک را نمی تواند دیدن» (بهاءالدین ولد، ١٣٨٢، ج١: ٢١٣).