چکیده:
مقالۀ حاضر ارائۀ توصیف و تحلیلی است از الهیات تنزیهی افلوطین. او در این روش تلاش میکند شناختی عقلی دربارۀ خدا هرچند به نحو سلبی بهدست آورد. سلب در این الهیات نه بهمعنای سلب محض و نه بهمعنای فقدان، بلکه سلب مبتنی بر تنزیه است که به تنزیه و پالایش یک مفهوم یا جوهر برای رسیدن به معنای حقیقی و دقیق آن میپردازد. بنابراین روش سلبی در الهیات سلبی افلوطین که همان روش تنزیه عقلی است، رها و حذف کردن کیفیات اضافی از احد برای دستیابی عقلی به وحدت محض و بساطت صرف اوست. وی در توصیف روش سلب به «اسناد و توصیف احد به آنچه نیست نه به آنچه هست» تأکید میکند و میتوان از جنبۀ عقلی برای روش سلبی دو موضوع در نظر گرفت: یکی سلب انتقادی همۀ اظهارات مثبتی که انسان میتواند در مورد خدا طرح کند و دیگری سلب انتقادی از سلبهای ما که هیچگاه خاتمه نمییابد. اما آنچه از طریق این روش سلبی دستگیر انسان میشود، شناخت عقلی نه از خود خدا، بلکه دربارۀ او (فیوضات) است. ما نمیتوانیم هیچ شناخت عقلی از ذات او بهدست آوریم و از اینرو نمیتوانیم هیچ از او سخن بگوییم.
خلاصه ماشینی:
وي در توصيف روش سلب به «اسناد و توصيف احد به آنچه نيست نـه بـه آنچه هست » تأکيد ميکند و ميتوان از جنبۀ عقلي براي روش سلبي دو موضوع در نظـر گرفـت : يکـي سـلب انتقـادي همـۀ اظهارات مثبتي که انسان ميتواند در مورد خدا طرح کند و ديگري سلب انتقادي از سلب هاي ما که هيچ گاه خاتمه نمـييابـد.
com مقدمه مقالۀ حاضر تلاشي است براي توضيح و تحليل الهيات سلبي افلوطين و بيان اينکه سلب در ايـن روش نه به معناي سلب محض يا فقدان ، بلکه به معناي تنزيه احد از هر آنچه اسـت کـه بـه غيـر احد نسبت داده ميشود.
وي ميگويد چون احد نيک است همـه آرزوي رسيدن به او دارند و اين صعود شـهودي بـه سـوي او هنگـامي ممکـن اسـت کـه انسـان همـۀ جامه هاي عاريتي را که به تناسب هبوط در بدن و هنگام نزول از جهان معقول به تن کـرده بـود، از خود برکند و هر چه غير الوهيت است را از خود بزدايد و فقـط نظـارٔﻩ آن واحـد پـاک کنـد؛ همانند هنگامي که انسان به زيارت مقدس ترين اماکن مذهبي ميرود و همۀ جامـه هـاي خـود را به يک سو مينهد (افلوطين ، ١٣٦٦: (٦-١) ٧.
همـۀ ايـن نـوع مقولات را بايد از او سلب کرد، حتي اصطلاح برتر از هستي را نميتوان به عنوان نـام او در نظر گرفت ؛ چون هر اسمي دلالت بر مسمي و متعلق خاص دارد و مرجع و مسمي داشـتن اسم ، بر تمايز با ساير مسماهاي اسامي ديگر دلالت ميکند و اين خود يعنـي محـدوديت و تناهي (افلوطين ، ١٣٦٦: ٦.