چکیده:
در این جستار، ساختار داستان فرود در شاهنامه و عناصر ساختاری تاثیرگذار در آن بررسی و تحلیل می شود. ساختار داستانی ماهیتی دارد که متاثر از عناصر خود، شکلی کنشی و روایی می پذیرد. نویسنده در پرتو این خصوصیات و عناصر ساختاری، چون طرح و نقشه، زاویه دید، کشمکش، بحران، نقطه اوج و گره گشایی، ساختار داستانی را پی می ریزد. به این منظور، ابتدا تعریفی از داستان و ساختار ارائه می گردد و سپس، ضمن بررسی عناصر این ساختار و تعیین مناسبات بین این عناصر به جست وجوی این ویژگی ها در متن داستان فرود پرداخته می شود. بر اساس شواهد ارائه شده، این نتیجه به دست آمد که متن مورد نظر روایی-نمایشی است و در آن عناصر داستانی به خوبی در خدمت پیشبرد داستان به کار گرفته شده است و طرحی مبتنی بر روابط علی آن را از آغاز تا پایان، استحکام و انسجام می بخشد. همچنین، با بررسی داستان دریافته شد که شواهد فراوانی مبتنی بر وجود ساختاری داستانی در این متن وجود دارد و متن از کلیتی پیوسته مبتنی بر شروع از وضعیتی پایدار و تغییر به سوی موقعیت پایداری متفاوت با وضعیت اول پیروی می کند.
Which by their nature narrative structure elements , motifs and narrative action takes place . Author In light of these characteristics and structural elements such as plot , point of view , conflict, crisis , climax and relief , follow the narrative structure down.
In this study is to investigate the structure of the story landed in Shahnameh . For this purpose, the definition of story and structure delivers And a review of such issues to investigate this story. And to provide this evidence to conclude that the text of traditions and story
And a coherent and systematic plan and that it regulates the relations of cause and effect . And shows the text with the help of fictional elements
From a stable position starts And stable position and different ends.
خلاصه ماشینی:
"لحن عمومی داستان فضای کلامی است که او ایجاد میکند و لحن هر شخصیت، فضایی است که او از متن عمومی قصه به عاریت میگیرد (براهنی، 1362: 354) با توجه به همه این موارد، حال میتوان تعریفی دقیقتر از داستان مورد نظر خود ارائه کرد: «داستان، ساختاری روایی و نمایشی است که با استفاده از زبان و زاویه روایتی بیان میشود که نویسنده برمیگزیند و واقعیتی است که دارای بدایت و نهایت است و توالی واقعیت در آن بر اساس رابطه علت و معلولی رخ میدهد و شخصیتهای متقاعدکننده در زمینه مشخص زمان و مکان داستانی و در قالب جدال و حوادث به کنشهایی دست میزنند که در پایان به تحول مطلق و غیرقابل بازگشت میانجامد.
مثلا در توصیف فرود، فردوسی میگوید: چو بشنید «ناکاردیده» جوان دلش گشت پردرد و تیره روان (همان: 456) یا در وصف فرود: چنین داد پاسخ «ستمکاره» طوس که من دارم این لشکر و بوق و کوس (همان: 458) از راه اندیشه یا نظرگاه دیگر شخصیتها: برای نمونه، یکی از مواضعی که شخصیت طوس و انگیزههایش در داستان برای مخاطب، بهوضوح روشن میشود، آنجایی است که بهرام به فرود میگوید: بگویم من این هرچه گفتی به طوس به خواهش دهم نیز بر دست بوس ولیکن سپهبد خردمند نیست سر و مغز او از در پند نیست هنر دارد و خواسته هم نژاد نیارد همی بر لب از شاه یاد بدان گه که کیخسرو بآفرین بیاورد گیوش ز توران زمین بشورید با گیو و گودرز و شاه ز بهر فریبرز و تخت و کلاه همی گفت از تخمه نوذرم جهان را به شاهی من اندر خورم سزد گر بپیچد ز گفتار من گراید به تندی و پیکار من (همان: 449) از طریق اندیشه خود شخص: برای نمونه میتوان به ابیاتی که شامل تکگویی (مونولوگ) فرود است اشاره کرد که چگونه با چرخش زاویه دید، فردوسی شخصیت مثبت و عاقبتاندیش فرود را توصیف میکند."